پژوهش مدرسه علمیه عصمتیه سمنان


 
  میلاد رسول مهربانی و اخلاق مبارک ...
  20:51 , موضوعات: بدون موضوع, احادیث

میلاد رسول مهربانی و اخلاق مبارک

کلیدواژه ها: تصویر, صلوات

  رزق و روزی شهید ... ...

 شهید از منظر آیات و روایات:

خداوند در قرآن کریم در سوره آل عمران می¬فرماید: «ولا تحسبنّ الذین قتلوا فی سبیل ا… امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون فرحین بما آتاهم من فضله و یستشهدون بالذین . در این آیات، خداوند می-فرماید: مرده مپندارید کسانی که در راه خدا کشته می¬شوند، بلکه زنده¬اند و نزد خدای خود روزی می¬برند، خداوند بعد از این که می¬فرماید: شهیدان را مرده مپندارید اشاره می¬کند به اینکه شهیدان زنده¬اند و نزد پروردگارشان روزی می¬خورند (عند ربهم یرزقون) که در این قسمت از آیه به ارتزاق شهیدان اشاره شده است، لذا اگر نوعی حیات مجازی برای شهیدان فرض نماییم با ارتزاق منافات دارد. پس باید حیات را حقیقی در نظر گرفت، زیرا ارتزاق از ویژگی¬های موجود زنده و حقیقی است و چون خداوند درباره شهیدان گفته است که نزد پروردگارشان ارتزاق می¬کنند، لذا شهید نمی¬تواند زنده حقیقی نباشد.
در این آیات، سپس خداوند می¬فرماید: شهدا به خاطر آنچه که خداوند از فضل خود به آن¬ها ارزانی نوده است خوشحال و شادمانند و در تفسیر مجمع¬البیان آمده است که این خوشحالی و شادمانی به خاطر نعمت¬های بهشتی است که خداوند نصیب¬شان نموده است و برخی نیز گفته¬اند این خوشحالی به خاطر رسیدن آن¬ها به مقام حقیقی ولایت و عبودیت است. در ادامه آیات آمده است که: شهدا به آن مؤمنانی که هنوز به آن¬ها نپیوسته¬اند و بعد در پس آن¬ها به راه آخرت خواهند شتافت مژده و بشارت می¬دهند که از مردن نترسید و از خوف از دست دادن متاع دنیا غم مخورید و آن¬ها را به فضل و نعمت خدا بشارت می¬دهند و این که خداوند اجر اهل ایمان را ضایع نمی¬کند، بنابراین شهدا به واسطه نعمت¬های خدادادی مسرور و خوشحالند و می¬خواهند این خوشحالی را با دیگران که به آن¬ها ملحق می¬شوند تکمیل نمایند و مایلند که به آن¬ها بشارت داده شود که ترس و اندوهی به خود راه ندهند.
در تفسیر مجمع¬البیان برای این موضوع سه دلیل ذکر نموده¬اند:
1- شهدا از وضع برادران مؤمن خود که در دنیا زنده¬اند و در راه خدا به جهاد مشغول هستند اظهار سرور می¬نمایند.
2- قول دوم این است که نامه¬ای به شهیدان ارائه می¬شود که در آن اسامی برداران ایمانی آن¬ها که به درجه شهادت نایل و به آن¬ها ملحق خواهند شد ثبت است و شهیدان با دیدن این اسامی خوشحال خواهند شد.
3- مراد از «لم یلحقوا بهم» مؤمنانی هستند که در فضل و مقام به آنها نرسیده¬اند، ولی به واسطه ایمان، مقامی عظیم دارند.
در همین رابطه حدیثی از پیامبر(ص) نقل گردیده است که بی¬مناسبت نیست آن را ذکر نماییم و آن این است که از پیامبر(ص) نقل شده است که شهید دارای سه خصلت است، با ریختن اولین قطره خون شهید همه خطاها و گناهانش بخشیده و نادیده گرفته می¬شود و دیگر این که جایگاه خود را در بهشت می بیند و از همسران بهشتی اختیار می¬کند و همچنین از فزع اکبر «گریه و زاری» و عذاب قبر در امان است و از لباس¬های بهشتی بر او می¬پوشانند. این حدیث و امثال آن دالّ بر جاودانگی و جایگاه رفیع و حیات حقیقی شهیدان را دارد. در حدیث دیگری از پیامبر(ص) نقل شده است که رسول اکر(ص) در روز اُحد بالای سر «مصعب بن عمیر» ایستاد و برای او دعا کرد و سپس گفت: رسول خدا گواهی می¬دهد که شهدا شاهدان من نزد خدا در روز قیامت هستند. بیایید و ایشان را زیارت کنید، بر ایشان سلام کنید که سوگند به آن که جانم در دست اوست هیچ کس نباشد که بر آن¬ها سلام کند اِلّا این که جوابش را می¬دهند و آن¬ها از میوه¬های بهشتی و هدایای آن روزی داده می¬شوند. این حدیث نیز دلالت بر زنده بودن شهدا دارد و نیز دلالت بر لزوم زیارت آنان دارد.
در آیه دیگری از قرآن کریم نیز به روزی شهدا اشاره شده است آن¬جا که می¬فرماید: «والذین هاجروا فی سبیل الله ثم قتلوا اوماتو لیزقنهم الله رزقاً حسناً و ان الله خیر الرازقین لیدخلنّهم مدخلا یرضونه » یعنی آنان که در راه رضای خدا از وطن هجرت نمودند و در راه دین خدا کشته شدند و یا مرگ¬شان فرا رسید، البته خداوند رزق و روزی نیکویی در بهشت ابد نصیب¬شان می¬گرداند که همانا خداوند بهترین روزی دهندگان است. خداوند به آنان در بهشت منزلی عنایت کند که بسیار به آن راضی و خشنود باشند.
در این آیه پس از اینکه از رزق و روزی شهدا با نام رزق حَسَن و نیکو یاد می¬کند، جایگاه آنان را در بهشت معرفی و آن را مقام رضوان و رفیع می¬داند حقیقت رزق شهدا در جهان دیگر بر ما پوشیده است، لیکن می¬دانیم که رزق آن ها از جانب خداست.

نویسنده :زهرا قیاسی -1393

موضوعات: پایان نامه
[چهارشنبه 1395-08-05] [ 12:20:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  امام حسین (ع) پیام خود را با خون نوشت... ...

                                                                           روشهای تبلیغی نهضت حسینی.


سؤال اول: سخنان حضرت علی(ع) درباره فتنه بنی امیه چه بود؟
سؤال دوم: تحولات تاریخ اسلام بعد از وفات پیامبر(ص) چگونه بود؟
تحولات تاریخ اسلام بعد از وفات پیامبر(ص)
در تاریخ اسلام در پنجاه مسأله بین وفات رسول خدا و شهادت حسن بن علی(ع) جریانات و تحولات فوق‌العاده‌ای رخ داد. محققین امروز آنهایی که به اصول جامعه‌شناسی آگاه هستند متوجه نکته‌ای شده‌اند مخصوصاً عبدالله علائلی با اینکه سنی است. شاید بیشتر از دیگران روی این مطلب تکیه می‌کند و می‌گوید: بنی‌امیه برخلاف همه قبایل عرب تنها نژاد نبودند. بلکه فعالیتشان طرز کار یک حزب بود که با ظهور اسلام بیش از هر جمعیت دیگری احساس خطر کردند و تا آنجا که قدرت داشتند با اسلام جنگیدند.
پیغمبر اسلام در زمان خودش هیچ کار اساسی را بنی امیه نکرد. ولی بعد از پیغمبر تدریجاًبنی امیه در دستگاههای اسلامی نفوذ کردند و به جعل حدیث پرداختند و به ضرر حضرت علی(ع) چه پولها که خرج نکردند.
حضرت علی(ع) درباره فتنه بنی‌امیه کلمات زیادی دارند. فرموده‌اند: مساوات اسلامی به دست اینها به کلی پایمال خواهد شد. دوم اینکه سربه نیست شدن به اصطلاح روشنفکران بعد از ایشان است. مسأله سوم حتک حرمتهای الهی است و چهارمین مسأله این است که عملاً با اسلام مخالفت می‌کنند و برای اینکه مردم را واژگون کنند اسلام را واژگون می‌کنند.
علی(ع) که شهید شد برخلاف پیش‌بینی معاویه که علی با کشته شدنش تمام می‌شود به صورت یک سمبل در جامعه زنده شد و فکر علی با مردنش بیشتر گسترش یافت.
تا دوره یزید می‌رسد که دیگر طشت رسوایی از بام می‌افتد و در این شرایط است که اباعبدالله نهضت خودشان را آغاز می‌کند و تقاضای بیعت را رد می‌کند و به سوی مکّه که حرم امن الهی بود حرکت می‌کنند. رفتن به مکّه اولاً برای این بود که خود مهاجرت اعلام مخالفت بود و اگر در مدینه می‌ماند و می‌گفت بیعت نمی‌کنم صدایش آنقدر به عالم اسلام نمی‌رسید بنابراین اهل بیتش را حرکت داد و به مکّه رفت واین خودش یک ژست تبلیغاتی بود برای رساندن هدف و پیام خودش به مردم یا روز هشتم ذی‌الحجه روزی که همه می‌خواهند به منی و عرفات بردند و اعمال حج انجام دهند. ناگهان امام حسین(ع) اعلام می‌دارد که من می‌خواهم به طرف عراق و کوفه بروم می‌خواهد اعتراض خود را اعلام کند که کعبه در تسخیر بنی‌امیه است حجی که گرداننده آن یزید باشد برای مسلمین فایده‌ای نخواهد داشت. مرحوم آیتی در کتاب بررسی تاریخ عاشورا به نکته‌ای خیلی تکیه کرده است تعبیر ایشان این است که میگوید رنگ خون از نظر تاریخی ثابت‌ترین رنگهاست و حسین بن علی(ع) تعمدی داشت که تاریخ خود را با این رنگ ثابت و زایل نشدنی بنویسید پیام خود را با خون خود نوشت.
در کتابهای تاریخی می‌خوانیم که سلاطین و پادشاهان بخاطر اینکه نامشان در تاریخ ثبت شود آن را روی سنگی یا لوحه فلزی می‌نوشتند اما امام حسین(ع) پیام خود را نه روی سنگی نوشت و نه لوحی. آنچه او گفت در هوای لرزان در گوش افراد طنین انداخت اما در دلها ثبت شد به طوری که از دلها گرفتنی نیست و خودش کاملاً به این حقیقت آگاه بود آینده را طوری می‌دید که بعد از این حسین کشته شدنی نیست و هرگز کشته نخواهد شد.

منبع:مرتضی، مطهری، حماسه حسینی، ج 1، تهران، انتشارات صدرا، چاپ 37، سال1380، ص 349 تا 365.

موضوعات: مقالات, پایان نامه
[سه شنبه 1395-08-04] [ 06:26:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  شاید خدای قسمت ما کربلا کند ... ...

   یا ابا عبدالله الحسین (ع)
غفلت اگر که دامن ما را رها کند
دل دائما هوای حریم شما کند
بودن میان روضه ی تو اعتبار ماست
ما را خدا زروضه مبادا جدا کند
مالم اگر حلال بود خرج روضه است
تا مادرت به روزی ما اعتنا کند
باشد صله به مادر تو گریه بر غمت
در بین گریه فاطمه ما را دعا کند
قیمت بده به ما که نداریم ارزشی
شاید خدا که هستی ما را فدا کند
ما خلق گشته ایم شبیه شما شویم
چشمان ما به چشم شما اقتدا کند
بی غسل و بی کفن شدنم آرزو بود
ارباب ما بگو زعنایت خدا کند
باید زچشم حضرت عباس روضه خواند
شاید خدای قسمت ما کربلا کند
با دیده ای که تیر میانش نشسته است
آیا شود که گوشه ی چشمی به ما کند


سروده ی جواد حیدری

موضوعات: مناسبت ها, پایان نامه
[یکشنبه 1395-08-02] [ 08:10:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  شخصیت امام حسین (ع) در روز عاشورا ...

                                                                 ویژگی های شگفت انگیز امام (ع) در روز عاشورا

1- یکی از این ویژگی ها صفتی بود که در برگیرندۀ صفات ناهمگون و متضاد بود و به همین دلیل آن حضرت شخصیتی بی همتاست و نمی توان همتا و نظیری برای او پیدا کرد. از جمله برخی از این صفات برجسته و اضداد آنها می توان گفت:
الف- هر چند حضرت امام حسین (ع) بر اثر طوفان عواطف پاک انسانی در جایگاههای مختلفی، سخت گریست، اما این گریستن مانع از صبر و شکیبایی نبود که فرشتگان به سبب چنین صبری شگفت زده شده بودند، بلکه خود این امور موجب افزایش صبر و استقامت ایشان گردید و بدین جهت حضرت در عین گریان بودن، قهرمان پایداری و استقامت بود.
ب-از سویی یاران و فرزندان و برادرانش به ناحق کشته شده بودند و یاوری برایش باقی نمانده بود، اما در همان حال انتقام گیرنده و خونخواهی پرتوان بود که گویا انتقام تمامی خونهای به ناحق ریخته را گرفته و تنهایی افراد زیادی را از پای درآورده است.
ج- امام (ع) در آخرین (ع) لحظات زندگیش که بر ریگ تفدیدۀ کربلا افتاده بود و در چند قدمی اطراف قتلگاهش خاندان و فرزندانش نگران حال او بودند و امکان حضور بر بالین او را نداشتند، او در چند قدمی خاندانش قریب بود.
ح- حضرت امام حسین(ع) برای اتمام حجت، فریاد دادخواهی سر داد و برای دفاع از حق و عدالت همگی را به یاری فرا می خواند، در همان حال هر کس او را به یاری و فریاد رسی می طلبید به یاریش می شتافت.
2- از جمله خصوصیات ویژۀ آن حضرت در روز عاشورا، پیوند زدن میان دو مسئولیت ناسازگار و ناهماهنگ با یکدیگر بود و به هر دو وظیفه ظاهری و وظیفۀ واقعی عمل کرد.
رسالت واقعی آن حضرت، دعوت به قیام در مقابل دستگاه ستمگر حاکم بود. گر چه در این راه شهادت آن حضرت و یاران و فرزندانش و به اسارت رفتن خاندان و کشتار کودکانش امری قطعی به نظر می رسید، امام با علم به این حقیقت، وظیفۀ خود را دفاع از آئین الهی می دانست هر چند که باید چنین بهائی پرداخته شود. زیرا تجاوزکاران بنی امیه خصوصاًمعاویه سرکرده آنان، با انواع فریب و تطمیع و بکارگیری انواع شگردها، دلهای مردم را متوجه خود کرده بودند. تا جائیکه مردم ساده اندیش و ناآگاه، آنان را بر حق می پنداشتند و علی و فرزندان علی (ع) و شیعۀ آنان را بر راه باطل می پنداشتند.
در چنین جو تبلیغاتی اگر امام حسین (ع) از روی تقیه با آنان بیعت می نمود و تسلیم می گشت، دیگر اثری از حق و دین الهی نمی ماند و توده های مردم گمان می کردند در تمام امت مخالفی ندارند و آنان به راستی جانشینان بر حق پیامبرند.در حالیکه پس از قیام امام حسین (ع) بر ضد دستگاه خلافت امویان و جهاد و ایثار ان حضرت که موجب شهادت خود و خاندان و یاران و کودکان و اهل بیت رسول خدا (ص) گردید، مردم از خواب غفلت بیدار شده و به گمراهی زمامداران ستمگر اموی پی بردند و به جاه طلبی و تجاوزکاری آنان آگاه شدند. به برکت قیام و دعوت توحیدی و شهادت امام حسین (ع) دین الهی دگر باره جای خود را باز یافت و بدعت های دستگاه اموی که به نام دین به خورد مردم داده می شد، آشکار گردید.
به موجب این وظیفۀ ظاهری، حضرت امام حسین (ع) تلاش خود را برای حفظ جان خویش و خاندانش بکار گرفت، اما این امر میسر نشد. زیرا رژیم اموی تمام مناطق بلاد اسلامی را بر ایشان تنگ گرفت و هیچ نقطه ای برای حضرت امن نبود. یزید به فرماندارش در مدینه نوشت که قبل از خروج امام از آنجا وی را به قتل برساند. لذا خروج حضرت امام حسین (ع) از مدینه بسان حرکت موسی از قلمرو فرعون بود و ترسان و نگران در هنگام خروج این آیه را تلاوت فرمود:« فخرج منها خائفاً یترقب».
پس از آن به سرزمین حرم امن الهی که برای تمامی موجودات از گیاهان و پرندگان و حیوانات گرفته تا کافر و گناهکار مکان امنی است رهسپار شد، تا بدینوسیله از کیفر قصاص و عقاب و شکار و نابود شدن در امان باشد. اما دستگاه جور و ستم اموی در آنجا نیز نقشه نابودی و ترور حضرت را در حال احرام، در سر داشت و بر همین اساس امام از مراسم حج به عمرۀ ان اکتفا نمود و از احرام خارج شده و تصمیم به ترک آنجا گرفت، سپس تکلیف و مسئولیت ظاهری ایشان حرکت به سوی کوفه بود. زیرا مردم کوفه نامه های متعدد برای اما م حسین (ع) برا ی دعوت ایشان نوشته بودندو مراتب اطاعت و فرمانبرداری خویش را اعلام کرده بودند. بنابراین طبق موازین ظاهری، امام مأمور پاسخ به چنین دعوتی گشته و ظاهراً خلافی در آن مشاهده نمی شد.
اما هنگامی که حضرت متوجه پیمان شکنی و نقض بیعت آنان شد، دیگر راه بازگشتی نداشت.
آن حضرت در پاسخ« فرزدق» که پس از حرکت امام حسین (ع) از مکه، دلیل ناتمام گذاشتن مراسم حج و خروج از آنجا را پرسیده بود، امام (ع) فرمود: « اگر چنین نمی کردم مرا دستگیر می کردند و در حرم امن الهی مورد بی حرمتی واقع می شدم.»
با دقت در سخنان ان حضرت، می توان به واقعیت اوضاع آشنا شد و حرکت آگاهانه ایشان را ترسیم نمود و جمله«و لکن الله» در آخرین کلمات، بیانگر تکلیف واقعی رسالت ایشان و جمله« والله لا یدعوننی و …»بیانگر شرایط اضطراری است که بازگشت و فرار از آنجا بی فایده خواهد بود.

منبع:علامه شیخ جعفر شوشتری، خصائص الحسینیه، ترجه ناجحه سعیدی،چ دوم 1390، نشر: انتشارات احسن، ص85-92با اندکی تلخیص.

موضوعات: پایان نامه
 [ 07:59:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  رمز عبور از فتنۀ شدیدتر از دجال چیست؟ ...

رمز عبور از فتنۀ شدیدتر از دجال چیست؟

 

 یازدهمین روز سخنرانی حجت الاسلام علیرضا پناهیان در حسینیه آیت الله حق‌شناس(ره) با موضوع «آخرین مراحل انتظار» را به گزارش پایگاه اطلاع رسانی بیان معنوی می‌خوانید:

گاهی اوقات در فتنه‌ها، ما بیشتر نگران دیگرانیم تا خودمان؛ وقتی می‌بینیم بعضی‌ها دچار اشتباه هستند و حق و باطل را با هم قاطی کرده‌اند، به‌هم می‌ریزیم. اما شما برای آنها حرص و جوش نخورید، البته وظیفۀ خودتان را انجام دهید ولی بدانید که هدایت دست خداست. اگر کسی منحرف می‌شود، حتماً خدا به اندازۀ کافی برایش دلسوزی کرده، کسی که شایستۀ هدایت نیست، بهانه‌ برایش زیاد است که بخواهد گمراه شود.

با همۀ پیچیدگی‌های فتنه‌های آخرالزمان، بسیار ساده می‌شود از این فتنه‌ها عبور کرد. چون اولاً خدا دنبال گمراه کردن بندگان نیست، ثانیاً به اقتضای هر امتحان سختی، امکانات زیادی هم به بندگانش می‌دهد. اگر آدم تهِ دلش را با خدا صاف کند، خدا حق را برای او آشکار خواهد کرد.

امام رضا(ع) می‌فرماید: از بین کسانی که مودت ما اهل‌بیت(ع) را دارد، فتنه‌ای در بین شیعیان به‌پا خواهند کرد، شدیدتر از فتنۀ دجال. (أَشَدُّ فِتْنَةً عَلَى شِیعَتِنَا مِنَ الدَّجَّالِ؛ وسائل الشیعه/16/179) برخی احتمال می‌دهند که منظور از دجال همین عوامل رسانه‌ای و ماهواره‌ها باشد.

معلوم است که اگر کسی اهل‌بیت(ع) را دوست داشته باشد، او بیشتر می‌تواند مردم را منحرف کند، چنین کسی اگر عالم دینی هم باشد خیلی بیشتر می‌تواند گمراه کند. امام صادق(ع): همیشه کسانی هستند که به‌واسطۀ ما اهل‌بیت(ع) در بین مردم اعتبار پیدا می‌کنند، اما بعداً منحرف شده و عامل امتحان مردم می‌شوند. و هرکدام که بمیرد، یکی دیگر جایش می‌آید (…کُلَّمَا ذَهَبَ وَاحِدٌ جَاءَ آخَر؛ تحف‌العقول/310)

امام رضا(ع) راه عبور از فتنۀ شدیدتر از دجال را چنین بیان فرموده: مشخصۀ آنها این است که با دشمنان ما اهل‌بیت(ع) دوستی می‌کنند و با دوستان ما اهل‌بیت(ع) دشمنی می‌کنند! (بِمُوَالاةِ أَعْدَائِنَا وَ مُعَادَاةِ أَوْلِیَائِنَا) الان نگاه کنید؛ بعضی از جریانات شیعی محب اهل‌بیت(ع) با لندن دوستی می‌کنند و مثلاً می‌گویند: کشورهای غربی، اسلامی‌تر از جمهوری اسلامی هستند! این فقط یک نمونه‌ است.

مشخصۀ فتنه‌های آخرالزمان، حمایت دشمنان خارجی از این فتنه‌ها و همدستی اهل فتنه با دشمنان است. یک مشخصه‌اش هم این است که با دوستان اهل‌بیت(ع) دشمنی می‌کنند. مثلاً برخی هستند که می‌نشینند آیت‌الله بهجت(ره) را لعن می‌کنند!

برخی می‌گویند: ما دوستان صادق اهل‌بیت(ع) را از کجا بشناسیم؟ اولاً تو که خودت محب اهل‌بیت(ع) هستی، چطور نمی‌توانی محبّ صادقِ اهل‌بیت(ع) را بشناسی؟! ثانیاً اگر نمی‌توانی دوستان اهل‌بیت(ع) را بشناسی، لاقل دشمنان اهل‌بیت(ع) را که می‌توانی بشناسی! این داعش که محبین اهل‌بیت(ع) را سر می‌بُرد، این‌را هم نمی‌شناسی؟! این انگلیس خبیث که از داعش حمایت می‌کند را هم نمی‌شناسی؟!

رمز عبور از فتنه‌ها را امام رضا(ع) به ما فرموده: ببینید دشمن ما اهل‌بیت(ع) در زمان شما کیست؟ و ببینید چه کسانی با دشمنان ما دوستی می‌کنند؟ هر کسی که دشمنان ما با آنها دوست بودند، به سمتش نروید. امام(ره) می‌فرمود: ببینید دشمنان شما از چه کسانی حمایت می‌کنند؟ از هر کسی تعریف کرد، او مشکل دارد.(صحیفه امام/17/25)

الان دشمن اهل‌بیت(ع) کیست؟ اگر کسی آمریکا و انگلیس و اسرائیل را هم نبیند، دیگر داعش را نمی‌تواند نبیند؛ داعشی که دارد مریدان اهل‌بیت(ع) را قتل عام می‌کند. حالا ببینید در مملکت ما کدام روزنامه‌ها به نفع داعش حرف می‌زنند؟ وقتی داعشی‌ها کشته می‌شوند، برخی می‌گویند: چرا مردم بی‌گناه را می‌کشید؟! یا چرا هواپیمای روسیه از اینجا بلند شد و داعش را زد؟!

دشمن خارجی یک ملاک مهم است، اما در صدر اسلام دشمن کافری که از معاویه حمایت کند نبود تا مردم بفهمند معاویه باطل است. یکی از مهمترین دلایل گمراهی مردم آن زمان بود. ولی امروز این دشمن خارجی وجود دارد.

موضوعات: پایان نامه
[جمعه 1395-07-30] [ 04:12:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  امام حسین (ع) عظیم ترین مبارز و مجاهد اسلام است. ...

موضوعات: پایان نامه
[چهارشنبه 1395-07-21] [ 09:34:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  درس های کاروان نینوا ...

با کاروان حسین (ع) همراه شویم….

فداکاری در راه مکتب:
امام حسین علیه السلام با عمل خود به انسان های مؤمن آموخت هنگامی که اساس مکتب با خطر مواجه می شود، باید در راه حفظ آن از هیچ گونه فداکاری دریغ نورزند. امام حسین علیه السلام وقتی دید زمام جامعه اسلامی به دست فردی مثل یزید افتاده است که به صورت علنی احکام الهی را زیر پا می گذارد قیام کرد و مردم را هم برای مبارزه با یزید فرا خواند و در این راه از جان و مال و فرزندان و یارانش گذشت و اجازه نداد که مرد فاسقی چون یزید احکام الهی را پایمال سازد و فرمود: «ای شمشیرها، اگر دین محمّد صلی الله علیه و آله وسلم جز با قتل من حفظ نمی شود، مرا در بر گیرید». بدین ترتیب عمل آن حضرت الگویی شد برای تمام انسان های مومن که در مواقع به خطر افتادن ارزش های الهی با سرمشق گرفتن از عمل کرد امام حسین علیه السلام در برابر طاغوت ها قیام کرده، جلوی تعدی آنها را بگیرند و از این طریق ارزش های دینی را در طول قرون متمادی از خطرها حفظ کنند.
یکی از درس های مهم نهضت عاشورا برای همه انسان ها این بود که صرف نظر از هر عقیده ای که دارند، سعی کنند در زندگی آزاده باشند و تن به هیچ گونه خواری ندهند و تسلیم ستم هیچ ستمگری نشوند. آری، آن هنگام که مرد ستمگری چون یزید او را به بیعت با خود فرا خواند، در جواب او فرمود: «هرگز دست ذلّت به شما نمی دهم و هم چون برده ها تسلیم شما نمی شوم» و بارها جمله «مَوتٌ فی عزٍّ خیرٌ مِن حیاةٍ فی ذُلٍّ؛ مرگ با عزت بهتر از زندگی ذلیلانه است»، را بر زبان جاری ساخته، انسان ها رابه آزادگی دعوت کرد. در کربلا وقتی آن حضرت را بین مرگ و بیعت با ستمگری چون یزید مخیّر ساختند، فرمودند: «این گروه ستم پیشه مرا به انتخاب یکی از دو چیز یعنی جنگ و پذیرش ذلت مجبور کردند. امّا محال است که من به ذلّت تن دهم.»
لزوم احیای امر به معروف و نهی از منکر:
امام حسین علیه السلام ضمن تبیین این حقیقت که حاکمیّت یزید بزرگ ترین منکر اجتماعی است و در چنین اوضاعی وظیفه انسان آزاده و با تقوا امر به معروف و نهی از منکر است، در نامه ای که به افراد سرشناس کوفه فرستادند این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را گوش زد کردند که می فرمایند: «هر مسلمانی سلطان ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال می شمارد و پیمان الهی را در هم می شکند و با سنّت رسول خدا مخالفت می کند و در برابر چنین سلطانی با عمل یا گفتار مخالفت نکند، بر خداوند سزاوار است که چنین کسی را داخل آتش جهنم سازد». حضرت در ادامه فرمودند: «آگاه باشید به درستی که اینان (یزیدیان) پیروی از خدا را ترک و تبعیّت از شیطان را بر خود واجب کرده اند. فساد را رواج داده، حدود الهی را تعطیل کرده اند… حلال را حرام و اوامر و نواهی الهی را دگرگون کرده اند. من سزاوارترین شخصی هستم که به این اوضاع اعتراض کنم…». و دروصیّتی که به برادرشان محمد حنفیه نوشته اند تصریح دارند: «من برای خودخواهی یا خوشگذرانی و فساد قیام نکرده ام؛ بلکه می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و سیره جدم و راه و روش پدرم را احیا کنم». بر این اساس یکی از درس های مهمّ عاشورا ضرورت احیای دو تکلیف بزرگ الهی، یعنی امر به معروف و نهی از منکر، است.
بردباری: رضایت ما اهل بیت است. بر امتحان ها و بلاهای او صبر می کنیم، او نیز پاداش صابران را به ما عطا می کند» و در یکی از منازل بین راه به همراهانشان فرمودند: «ای مردم هر کدام از شما تحمّل تیزی شمشیر و ضربت نیزه ها را دارد با ما بماند وگرنه برگردد» و در طول این سفر هم خود امام حسین علیه السلام و هم یاران باوفایش در مقابل تمام حوادثِ تلخ شکیبایی را پیشه خود سا
در جای جای حماسه عاشورا شکیبایی در رفتارها و گفتارهای حماسه آفرینان عاشورا به چشم می خورد. امام حسین علیه السلام وقتی از مکه عازم عراق می شدند در ضمن خطبه ای فرمودند: «رضای الهی ختند و به همه انسان در طول تاریخ درس بردباری در راه هدف آموختند. امام حسین در روز عاشورا در اوج نبرد با دشمن به یاران خود فرمودند: «ای بزرگ زادگان و آزادمردان، بردباری را پیشه خود سازید. مرگ پلی است که شما را از سختی ها به سوی بهشت و نعمت های ابدی عبور می دهد.»
وفاداری :
وفا و عمل به پیمان و ایستادگی بر سر عهد از ویژگی های امام حسین علیه السلام و اصحاب وفادار آن حضرت است. آن حضرت شب عاشورا در توصیف اصحاب خود فرمودند: «هیچ اصحابی وفادارتر و صادق تر از یاران خود نمی شناسم» در توصیف وفاداری خود آن حضرت در زیارت نامه ایشان می خوانیم: «اَشْهدُ انّکَ قد… وَفَیْتَ و اَوفَیتَ؛ شهادت می دهم که تو به عهدی که با خداوند بسته بودی وفا کردی». یکی از صحنه های بزرگ تجلی وفاداری یاران امام حسین علیه السلام برخورد حضرت ابوالفضل علیه السلام با امان نامه ای است که شمر برای آن حضرت و برادرانش آورد. ایشان با ردّ آن می گوید: «من هرگز از دینم دست بر نمی دارم و تا جان در بدن دارم از امام و پیشوایم حسین حمایت می کنم». لذا در زیارت نامه اش وارد شده: «شهادت می دهم که تو به بیعتی که با امام حسین علیه السلام بسته بودی وفا کردی و دعوتش را اجابت نمودی و از دستوراتش اطاعت کردی.»
پایبندی به نماز:
از جمله درس های مهمّ نهضت عاشورا لزوم پایبندی به نماز و پاسداری از آن است. امام حسین علیه السلام به مسئله اقامه نماز و ترویج فرهنگ آن اهتمام زیادی می فرمودند. در عصر تاسوعا وقتی لشکر عمر سعد تصمیم گرفت که جنگ با امام حسین علیه السلام را آغاز کند، آن حضرت برادرش حضرت ابوالفضل را مأمور ساخت تا از دشمن یک شب مهلت بگیرد و علّت درخواست مهلت را این گونه بیان فرمود: «امشب را به ما مهلت دهند تا به نماز و دعا و استغفار مشغول شویم؛ زیرا خدا می داند که من نماز و دعا و قرآن را دوست می دارم.» ظهر عاشورا وقتی عمرو بن کعب به حضرت عرض کرد: هنگام نماز است، امام علیه السلام فرمود: «نماز را به یاد ما انداختی، خداوند تو را از جمله نمازگزارانی که به یاد خدایند قرار دهد. از دشمن بخواهید دست از جنگ بردارد تا نماز به جای آوریم».
نترسیدن از مرگ:
امام حسین علیه السلام در روزگاری که ارزش های اصیل اسلامی نظیر شهادت طلبی، در نتیجه حاکمیّت یزیدیان به فراموشی سپرده می شد، آنها را از نو در جامعه زنده کردند و عشق به شهادت را به مانند فرهنگی حیات بخش در نهاد انسان های مؤمن و آزاد جانشین ترس از مرگ ساختند.نقل شده است وقتی در شب عاشورا امام حسین علیه السلام به اصحاب و برادران و فرزندان خود فرمودند: «فردا همه شما کشته خواهید شد»، قاسم بن حسن علیه السلام ـ که جوان کم سن و سالی بودند ـ نگران بودند که نکند فیض بزرگ شهادت به لحاظ کمی سن شامل حال او نشود. لذا از آن حضرت سؤال کرد حتی من هم؟ امام حسین علیه السلام برای امتحان از حضرت قاسم پرسیدند: «مرگ را چگونه می بینی؟» این نوجوان پاک سرشت در جواب فرمودند: «مرگ در ذائقه من شیرین تر از عسل است.»

ادب و بزرگواری:
از درس های مهمّ و ماندگار عاشورا ادب و بزرگواری است که در رفتار تک تک همراهان امام حسین علیه السلام در طول این سفر به چشم می خورد؛ برای مثال وقتی حرّ متوجّه کار نادرست خود شد، با ادب وصف ناپذیری به خدمت امام علیه السلام رسید و از آن حضرت طلب گذشت کرد. هم چنین در گفتار حضرت عباس علیه السلام می بینیم که ایشان همواره از امام حسین علیه السلام که برادرشان بود با عنوان «سیّدی و مولای» یاد می کرد. هم چنین وقتی رفتار حضرت زینب علیه السلام را مشاهده می کنیم ادب و بزرگواری را در اوج خود می بینیم. آری او دو پسر خود را در رکاب برادر، فدای اسلام کرد، ولی نه تنها در موقع انتقال جنازه فرزندانش از خیمه بیرون نیامد، بلکه از کربلا تا کوفه و از کوفه تا شام یک بار هم کلمه ای درباره فرزندانش بر زبان نراند و همیشه یاد و نام سالار شهیدان را گرامی می داشت و از این طریق درس ادب و بزرگواری می آموخت.

درس امام شناسی :
حضرت امام حسین علیه السلام خطاب به مردم کوفه می نویسد: «به جانم سوگند، امام و پیشوای مردم کسی است که بر اساس قرآن حکم کند و به قسط قیام کند و از دین حق پیروی نماید و در راه خدا، خویشتن دار باشد». آن حضرت با این پیام به رهبریِ طاغوت هایی که بر خلاف قرآن و حق و عدالت رفتار می کنند و همواره اسیر خواهش های نفسانی خود هستند خط بطلان کشیدند و به جهانیان اعلام کردند که هرگز حاضر به قبول چنین پیشوایانی نشوند؛ چرا که آنها مردم را به سوی گم راهی می کشانند و از خیر دنیا و آخرت محروم می سازند.

درس حفظ عفاف و پاسداری از حجاب:
از درس های مهمّ عاشورا پاسداری از حجاب است که برای بانوان جامعه اسلامی بسیار آموزنده و در عین حال هشداردهنده است. وقتی در عصر عاشورا لشکریان بی شرم یزید خیمه ها را آتش زدند و از غارت لباس های خانواده شهدا و حرم اهل بیت علیهم السلام نیز چشم پوشی نکردند، بُعد دیگری از رسالت زنان قهرمان کربلا، یعنی حفظ عفاف و حجاب نمود بیشتری پیدا کرد. بانوان هریک به گونه ای در این باره به انجام وظیفه می پرداختند. نقل می کنند وقتی که مردم گرد آمده بود که اسرای اهل بیت را تماشا کنند، ام کلثوم خطاب به آنها فرمود: «ای مردم! آیا شرم نمی کنید برای تماشای اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم که پوشش مناسبی ندارند جمع شده اید؟» حضرت زینب علیهاالسلام در کاخ یزید خطاب به او می فرمایند: «یَابنَ الطُلَقاءِ، آیا این کار تو که زنان و کنیزانت را در جای امن و دور از چشم مردم قرار داده ای و دختران رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را با پوشش نامناسب در شهرها می گردانی، که همه به آن ها نگاه کنند عادلانه است؟!»

موضوعات: مقالات
 [ 09:22:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  شهادت امام حسین(ع) عمل اختیاری بود یا مقدّر شده بود؟ ...

شهادت امام حسین(ع) عمل اختیاری بود یا مقدّر شده بود؟

پاسخ :

قبل از پاسخ، ابتدا لازم است معنای قضا و قدر را بیان کنیم. قََدَر یعنی اندازه و اندازه گیری و تعیین حدّ و حدود چیزی. تقدیر در اصطلاح به این معنا است که خداوند برای هر چیزی اندازه ای قرار داده، آن را بر اساس اندازه گیری و محاسبه و سنجش قرار داده است.

قضا یعنی حکم و حتمیت. در نظام آفرینش،‌ موجودات از چندین راه ممکن است به وجود بیایند، مثلاً اگر به خانة شما از چند کوچه راه باشد، ورود به آن جا از چند راه ممکن است. حال اگر از میان چندین راه ممکن، علل و اسباب یکی از آن‌ها فراهم شد و تنها همان تحقق یافت،‌ این مرحله را قضا می نامند.

خداوند برای هر موجودی، اسباب هایی قرار داده که هستی و ویژگی‌های موجود بستگی به آن علت‌‌ها دارد. هر چه در جهان پدید می آید، بدون رابطه با قبل و بعد و فقط اتفاقی و بی حساب نیست. همان گونه که در بارش برف و باران عواملی دخالت دارد و هرگز چنین کاری بی علل و اسباب انجام نمی پذیرد، کارهای بشر از روی تصادف و اتفاق سر نمی زند، بلکه نخست چیزی را تصور می کند، سپس به آن می اندیشد و پس از آن که فایدة واقعی یا پنداری آن را پذیرفت،‌ به انجام آن می کوشد. پس هر حادثه ای در جهان علت و سببی دارد و این نظامی است تخلف ناپذیر و خداوند چنین مقرّر کرده است.

این مسئله با اصل آزادی و اختیار انسان ناهمگونی ندارد،‌زیرا اختیار و آزادی یکی از اسباب و علل جهان است؛ یعنی خداوند خواسته و مقدّر کرده که بشر کارهای خود را به اراده و انتخاب خود انجام دهد، و سرنوشت خویش را رقم زند. این که می گوییم کارهای انسان هم به اختیار او است و هم قضا و قدر الهی دخالت دارد، به همین معنی است که خدا اراده فرموده و مقدّر کرده که بشر در تعیین سرنوشت خود مؤثر باشد. خداوند برای حوادث جهان، علل و اسبابی مقدّر کرده،‌در مورد افعال انسانی،‌عقل و اراده و اختیار از جملة آن اسباب است اما آنچه که انسان با اختیار خود از میان تقدیرهای مختلف برگزیند، قضای الهی است.

بشر در کارهای ارادی خود مانند سنگ نیست که او را از بالا به پایین رها کرده باشند و تحت تأثیر جاذبة زمین خواه نا خواه به طرف زمین سقوط کند. نیز مانند گیاه نیست که فقط یک راه دارد و همین که در وضع رشد و نمو قرار گرفت، خواه ناخواه مواد غذایی را جذب و راه رشد و نمو را طی ‌کند. هم چنین مانند حیوان نیست که به حکم غریزه کارهایی انجام دهد. بشر همیشه خود را بر سر چهار راه هایی می بیند و هیچ گونه اجباری که فقط یکی از آن‌ها را انتخاب کند ندارد و سایر راه ها بر او بسته نیست. انتخاب یکی از آن‌ها به نظر و فکر و ارادة او مربوط است؛ یعنی طرز فکر و انتخاب او است که یک راه خاص را معیّن می‌کند، و این همان قضا و قدر الهی خواهد بود،(1)

در این جا شخصیت و صفات اخلاقی و روحی و پیشینة تربیتی و موروثی و میزان عقل و دور اندیشی بشر به میان می آید و معلوم می‌شود که آیندة سعادت بخش یا شقاوت بار هر کس تا چه اندازه مربوط به شخصیت و صفات روحی و ملکات اخلاقی و قدرت عقلی و علمی او است،‌ و بالاخره به راهی که انتخاب می‌کند.

تفاوتی که میان بشر و آتش که می سوزاند و‌آب که غرق می‌کند و گیاه که می روید و حیوان که راه می رود وجود دارد، این است که انسان انتخاب می‌کند. او همیشه در برابر چند کار و چند راه قرار گرفته، در قطعیت یافتن یک راه و یک کار، خواست او مؤثر است.

انسان، عملی را که با غریزه طبیعی و حیوانی او هماهنگ است و هیچ مانعی برای آن وجود ندارد، به حکم تشخیص و مصلحت اندیشی قادر است ترک کند (مانند ترک گناهان) همچنین کاری را که مخالف خواسته‌های او است و هیچ گونه عامل اجبار کنندة بیرونی وجود ندارد، به حکم مصلحت اندیشی و نیروی خرد می‌تواند انجام دهد مانند خوردن دارو و حاضر شدن برای عمل جراحی.

پس تقدیر خداوندی این است که بشر افعال خود را از روی اختیار انجام دهد، نه این که تقدیر او را مجبور سازد.

انسان فقط یک سرنوشت حتمی ندارد، بلکه سرنوشت های گوناگونی در پیش دارد که ممکن است هر کدام از آن‌ها جانشین دیگری گردد. در تعیین و حتمی شدن یکی از آنها، ارادة شخص تأثیر جدی دارد، مثلاً اگر بیمار شود، سرنوشت او بستگی به درمان دارد. اگر اقدام کند، ممکن است معالجه شود و اگر اقدام نکند، از بین می‌رود. حتمی شدن یکی از آن دو، به اختیار خودش می‌باشد.

امام علی(ع) از پای دیوار کجی برخاست و کنار دیوار دیگری نشست. گفتند: آیا از قضای الهی فرار می کنی؟ پاسخ داد: “از قضای خدا به قَدَر وی و قضای دیگری فرار می کنم".(2) یعنی قضا و قدر معیّن کرده که هر چیزی اثر خود را داشته باشد و من با آگاهی که دارم، راهی را انتخاب می کنم که اثر خوب داشته باشد.

اما امام حسین(ع)، با علم و آگاهی و به خاطر رسوا کردن بنی‌امیه و عمل به دستور جدّ بزرگوارش (که سکوت در مقابل حاکم ستمگرِ بدعت‌گذار را جایز ندانسته بود)(3) حاضر نشد با یزید بیعت کند و به جوار خانة خدا پناهنده شد. در آن جا نامه‌های بی‌شمار کوفیان را دریافت کرد و وقتی مکه را نا امن دید، در جواب دعوت مردم کوفه، به سوی آن شهر رهسپار شد، ولی سپاه «عبیدالله» مانع ورود ایشان به کوفه گشت و به اجبار ایشان را به کربلا برد. در آن جا امام را بین دو راه آزاد گذاشت: بیعت ذلیلانه با یزید، یا رو به رو شدن با شمشیرهای سپاه عبیداالله. امام راه دوم را انتخاب کرد.(4) بنابراین راهی که امام برمی‌گزیند، هم اختیاری است و هم تقدیر الهی است و میان تقدیر الهی و انتخاب او نه تنها تضادی نیست، بلکه همخوانی دارند.

حضرت می‌فرماید: «قد شاءالله أن یرانی مقتولاً مذبوحاً ظلماً و عدواناً؛ خداوند می‌خواهد مرا کشتة‌سربریده، بناحق و ستمدیده ببیند».(5)

کلام حضرت بیانگر اراده و مشیت خداوند در مورد بندگان اوست. خداوند می‌خواهد همه بندگان رهرو صراط مستقیم باشند. خدا آنان را به پیمودن این راه امر کرده، از آنها پیمان گرفته که رهرو این راه باشید،(6) ولی انسان‌ها را آزاد گذارده که به خواست خدا عمل کنند یا عصیان کرده و راه دیگری در پیش گیرند.

در مورد امام حسین(ع) هم خداوند می‌خواست بهترین راه را برگزیند که نتیجه و عاقبت آن کشته شدن مظلومانه بود، ولی امام حسین در انتخاب آن راه مجبور نبود.

حضرت خود را آزاد می‌دانست، ولی فقط اراده و خواست خدا را می‌پسندید، زیرا خواست خدا را بهترین سرنوشت و عاقبت می‌دانست. متأسفانه کافران و مشرکان هستند که با استناد به تقدیر و جبر می‌خواهند گمراهی خود را توجیه کنند و می‌گویند:

«لو شاء الله ما أشرکنا و لا آباؤنا…؛ اگر خدا می‌خواست، ما و پدرانمان مشرک نمی‌شدیم»!(7)

منظور آنان این است که مشرک شدن ما به تقدیر الهی و بدون اختیار بوده است،‌هم چنان که قرآن از آنان نقل می‌‌کند: «لو شاء الله ما عبدنا من دونه من شیء نحن و لا آباؤنا و لا حرّمنا من دونه من شیء؛ اگر خدا می‌خواست، ما و پدرانمان غیر از خدا را عبادت نمی‌کردیم و بدون اجازة او چیزی را حرام نمی‌شمردیم»(8)، یعنی عبادت بت‌ها توسط ما تقدیر و قضای حتمی بوده، قدرت سرپیچی نداشته‌ایم، ولی خداوند چنین اراده و مشیتی را از خود نفی کرده و می‌فرماید: «لو شاء الله لهداکم اجمعین؛ اگر خدا می‌خواست، همه شما را هدایت می‌کرد».(9)

اگر خداوند بخواهد به صورت اجبار انسان‌ها را به راهی ببرد،‌ مطمئناً به راه ایمان و بندگی اجبار می‌کرد، نه به سوی کفر و گمراهی در عین حال خدا ایمان اجباری را نمی‌پسندد و ایمانی را می‌خواهد که از روی اراده و انتخاب باشد و این ارزشمند است،‌نه ایمان اجباری.

پس خداوند وقتی ایمان جبری نخواهد و ارادة قطعی و تخلف ناپذیرش بر هدایت شدن اجباری مردم تعلق نگیرد، ارادة قطعی او بر کفر کافران و شرک مشرکان تعلق نخواهد گرفت، زیرا چنین اراده‌ای علاوه بر آن که جبر را حاکم می‌کند و مخالف دستور الهی است (که به ایمان امر کرده است) و فرستادن پیامبران را بی فایده می‌کند و…، ظلم می‌باشد اما خداوند از ظلم و ستم پیراسته است. پس نه کفر کافران به تقدیر حتمی است (که اراده انسان در آن نباشد) و نه ایمان مؤمنان، چون در این صورت نه کفر آنان گناه بود و نه ایمان ایشان ارزش داشت.

———————————————————————————————————-

پی‌نوشت‌ها:

1. مرتضی مطهری، مجموعه آثار (انسان و سرنوشت) ص 385؛ مؤسسه در راه حق، بیست پاسخ، (8) ص 17.

2. توحید صدوق، ص 369.

3. بحارالانوار،‌ج44، ص 382.

4. موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص 425.

5. همان،‌ص 293.

6. مائده (5) آیه 6؛ یس (36) آیه 60.

7. انعام(6) آیه 148.

8. نحل (16) ، آیه 35.

9. انعام،‌ آیه149.

موضوعات: مناسبت ها
[دوشنبه 1395-07-19] [ 03:24:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  پند امام حسین (ع) به عالمان ...

پند امام به عالمان
« أَيَّتُهَا الْعِصابَةُ بِالْعِلْمِ مَشْهُورَةٌ وَ بِالْخَيْرِ مَذْكُورَةٌ وَ بِالنَّصيحَةِ مَعْرُوفَةٌ وَ باللّهِ فى أَنـْفُسِ النّاسِ مَهابَةٌ، يُهابِكُمُ الشَّريفُ، وَ يُكْرِمُكُمُ الضَّعيفُ وَ يُؤْثِرُكُمْ مَنْ لافَضْلَ لَكُمْ عَلَيْهِ وَ لا يَدٌ لَكُمْ عِنْدَهُ، تَشْفَعُونَ فِىالْحَوائِجِ إِذَا امْتُنِعَتْ مِنْ طُلاّبِها، وَ تَمْشُونَ فِى الطَّريقِ بِهَيْبَةِ الْمُلُوكِ وَ كَرامَهِ الاَْكابِرِ… فَأَمّا حَقُّ الضُّعَفاءِ فَضَيَّعْتُمْ وَ أَمّا حَقُّكُمْ بِزَعْمِكُمْ فَطَلَبْتُمْ أَنْتُم تَتَمَنَّوْنَ عَلَى اللّهِ جَنَّتَهُ وَ مُجاوَرَةَ رَسُلِهِ وَ أَمانًا مِنْ عَذابِهِ؟!».
حضرت أبى عبداللّه الحسين (عليه السلام) خطاب به عالمان بى عمل و تاركان أمر به معروف و نهى از منكر فرموده اند: اى گروه نيرومندى كه به دانش مشهور، و به نيكى مذكور، و به خيرخواهى معروف، و با نام خدا و مذهب در نفوس مردم، با مهابت جلوه گريد! شريف از شما حساب مي برد و ضعيف شما را گرامى مي دارد، و كسانى كه بر آنها برترى و حقّى نداريد، شما را بر خود ترجيح مي دهند، شما وسيله حوائجى هستيد كه بر خواستارانش ممتنع است، و به هيبت پادشاهان و كرامت بزرگان در راه گام برمى داريد…! و امّا حقّ ضعيفان را ضايع كرديد! و حقّ خود را كه به گمانتان شايسته آنيد طلب نموديد…! و با اين حال آرزوى بهشت الهى را داريد و همجوارى پيامبران و امان از عذابش را در سرمي پرورانيد

موضوعات: مناسبت ها
[دوشنبه 1395-07-12] [ 11:27:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  همایش سبک زندگی اسلامی در سمنان ...

به مناسبت روز خانواده، همایش سبک زندگی اسلامی در تاریخ 95/7/8 در سالن هلال احمر سمنان برگزار می گردد. این همایش به همت حوزه علمیه عصمتیه سمنان سطح دو و سطح سه و همچنین حوزه ی صادقیه برادران برگزار می گردد.

در این همایش  طلاب حوزه های علمیه ی شاهرود، گرمسار، دامغان، سرخه، مدیشهر… و نیز موسسات و ارگانهای دولتی و همچنین خانواده های طلاب حضور دارند. در  ابتدای همایش حجت الاسلام  و المسلمین آقای دکتر صابریان برای میهمانان مطالبی را بیان می کنند و در ادامه حجت الاسلام و المسلمین آقای وافی در زمینه ی سبک زندگی  اسلامی و نیز تربیت دینی فرزندان مطالبی را بیان می نمایند. در پایان نیز به پنج نفر از افراد برگزیده ی مقالات سبک زندگی، جوایز نفیسی اهدا می گردد.

 

 

موضوعات: مناسبت ها
[چهارشنبه 1395-07-07] [ 04:17:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  اسباب امتحان الهی و راه های پیروزی در امتحان الهی ...

اسباب امتحان الهی و راه های پیروزی در امتحان الهی

ابزار امتحان الهی تمام حوادث تلخ و شیرین و از جمله ترس و گرسنگی ،زیان مالی و جانی و کمبود محصولات است. ترس از دشمن، محاصره ی اقتصادی، جنگ و جهاد و اعزام فرزندان و عزیزان به میدان نبرد،از جمله امتحانات است.

اولین امتحان در عالم خلقت زمانیکه خداوند آدم را خلق کرد از فرشتگان خواست که آدم را سجده کنند، همه ی فرشتگان امر خدا را اطاعت کردند بجز ابلیس که از اطاعت امر خدا سرباز زد وبه دلیل تکبر و خود پسندی خود را برتر از انسان دانست. در چندین سوره به این موضوع اشاره شده است در سوره حجر آیه 33،سوره بقره آیه 34 و سوره اعراف آیه 12 به این نکته اشاره کرده است که:( خداوند به او) فرمود:« در آن هنگام که به تو فرمان دادم، چه چیز تو را مانع شد که سجده کنی؟!» گفت:« من از او بهترم؛ مرا از آتش آفریده ای و او را از گل!». عبرت گرفتن از نتیجه ی تکبر ابلیس: از این آیات به خوبی روشن می شود که تمام بدبختی شیطان، مولود تکبر او بود. امیر مؤمنان علی(ع) درباره ی نکوهش کبر و خود برتر بینی فرمود:« از آن معامله ای که خداوند با ابلیس کرد، عبرت بگیرید. آن همه اعمال نیکو و آن همه جهد و تلاش او را بی ثمر گردانید. ابلیس شش هزار سال خداوند را بندگی کرد؛ ولی ساعتی تکبر ورزید. بعد از ابلیس چه کسی ممکن است که با این گونه نافرمانی علیه پروردگار در امان ماند؟ حاشا، هرگز خداوند پاک و منزه، انسانی را برای عملی وارد بهشت نمی کند که به خاطر همان عمل فرشته ای را از آنجا رانده است.» 1- هوای نفس

بلعم باعورا

پیامبر اسلام(ص) فرمود: « در زیر آسمان هیچ بتی بزرگتر از هوی و هوسی که از آن پیروی کنند، وجود ندارد.» درسوره اعراف آیات 175و176 در مورد شخصی به نام بلعم باعورا سخن گفته شده است که او مقام بسیار بالا و جایگاه رفیعی داشت به طوری که اسم اعظم خدای متعال را می دانست و مستجاب الدعوه بود ولی به دلیل پیروی از هوای نفس خویش دستور فرعون را اجابت کرد و اسم اعظم از او گرفته شد و قرآن او را به سگ تشبیه کرده است. امام محمد باقر (ع) در ذیل این آیه فرموده است:« اصل این آیات، درباره ی بلعم است. سپس خداوند این را نمونه ای قرار داد برای هر مسلمانی که هوای نفسش را بر هدایت الهی ترجیح دهد.»

سامری

در سوره طه آیات 95-97 اشاره به موضوع سامری دارد که در نبود حضرت موسی عهد و پیمانش را با خدا و حضرت موسی فراموش کرد و طلاهایی که از فرعونیان بدست آمده بود مجسمه ای از گوساله ساخت و با آن مردم بنی اسرائیل را فریب داد. زمانیکه حضرت موسی از میقات برگشت و از او دلیل این کار را پرسید: او گفت: من چیزی دیدم که آنها ندیدند؛ من قسمتی از آثار رسول(فرستاده خدا) (منظور اموال موسی همان طلاهای که جمع شده بود) را گرفتم سپس آن را افکندم و اینچنین (هوای) نفس من این کار را در نظرم جلوه داد. طبق بعضی از تفاسیر سامری عاقبت به درد بی درمانی مبتلا شد و احدی نزدیکش نمی شد مگر آن که دچار تب شدیدی می شد و ناچار هر کس به او نزدیک می شد فریاد می کشید: «با من تماس نگیر».

حر بن یزید ریاحی

آنچه در بالا به آن اشاره شد بخشی از سرگذشت افرادی است که یک لحظه از خدا غافل شدند و از هوای نفس خویش پیروی کردند ودچار عذاب الهی گشتند. ولی در تاریخ کم نیستند افرادی که در مسیر سخت امتحان الهی قرار گرفته ولی از هوای نفس خویش پیروی نکرده و از خداوند مدد خواسته و سربلند و سعادتمند گشته اند، که نمونه بارز آن حر بن یزید ریاحی، با اینکه بر امام خویش شمشیر کشیده بود ولی سخنان امام همام چنان در دل او اثر کرد که در خلوت خویش توانست بر نفس خویش غلبه کند ودر میدان نبرد اولین یار امام باشد که به شهادت می رسد و تا ابد نام او جاودان بماند.

راههای موفقیت:

هر انسانی باید این حقیقت را همیشه به خود تلقین کند و باور داشته باشد که همیشه در برابر خداوند قرار دارد؛ اگر هم لحظه ای از وی غفلت کنیم، او هرگز از ما غافل نمی شود. انسان در هر زمان، شرایط و مقام باید مراقب نفس خویش باشد و از آن غافل نشود. مبادا غرور و تکبر به سراغش بیاید که در این جایگاه من دچار لغزش و خطا نمی شوم، همین صفت، انسان را دچار لغزش و گناه نابخشودنی می کند. عبرت گرفتن از سرگذشت پیشینیان که در هنگام امتحان الهی چگونه با آن روبه رو شده و چه نتایجی برایشان حاصل شده است می تواند درس بزرگی برای ما باشد.

موضوعات: مقالات
 [ 05:42:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  مهدویت و خطبه غدیر(5) ...


عبارت چهاردهم:

« أَلَا إِنَّهُ الْمُفَوَّضُ إِلَیْه »
« ‏آگاه باشید! او کسی است که امور به او تفویض شده است »
تفویض کارها دو معنا دارد: یک معنا این است که خدا کاری را واگذار کند و خودش دستش بسته شود که این با تفکر توحیدی اسلام سازگاری ندارد؛ زیرا طبق تفکر توحیدی، این خداوند است که جهان، انسان و موجودات را اداره می‌کند. ارتباط خدا با این جهان ارتباط حکیمانه و تدبیر دائمی و پیوسته ی با جهان است. باید توجه داشت که معنای غلط تفویض این است که بگوییم: خدا خلق کرده است و دیگر هیچ کاری با جهان ندارد ـ که این عقیده ی یهود و مفوّضه است ـ ؛ درحالی‌که معنای صحیح تفویض این است که خودش در اختیار گذاشته و خودش مالک است. مثلاً شما برای فرزندتان دوچرخه می‌خرید، پول هم می‌دهید، آزاد هم هست؛ ولی شما مالک هستید و مالک‌تر بودن خود نسبت به فرزندتان را حفظ می‌کنید.
پیغمبر اکرم (ص) در خطبه ی غدیر در مورد امام زمان (عج) فرمود: «أَلَا إِنَّهُ الْمُفَوَّضُ إِلَیْه»، که این تفویض برای ائمه ی دیگر هم بوده است؛ اما این‌که پیغمبر اکرم (ص) در مورد امام زمان (عج) آن را بیشتر نمایان کرده است، به این دلیل است که در این‌جا تفویض یکی از اصول اولیه ی شخصی امام زمان (عج) است؛ یعنی امام عصر (عج) ـ که تنها مجری به تمام معنا و همه جانبه ی اسلام و قرآن است ـ باید مفوض الیه باشد؛ یعنی خداوند باید امر دین را به او تفویض کند تا بتواند دین را در گستره ی زمین نشر بدهد. مرحوم کلینی در این مورد ده روایت در کتاب کافی آورده است که یک نمونه را ذکر می‌کنیم:
« عَنْ أبِی إسْحَاقَ النَّحْوِیِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أبِی عَبْدِ اللهِ علیه السلام فَسَمِعْتُهُ یَقُولُ إنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ أدَّبَ نَبِیَّهُ عَلَى مَحَبَّتِهِ فَقَالَ وَ إنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ. ثُمَّ فَوَّضَ إِلَیْهِ فَقَالَ عَزَّوَجَلَّ وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ قَالَ عَزَّوَجَلَّ مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أطاعَ اللهَ قَالَ ثُمَّ قَالَ وَ إنَّ نَبِیَّ اللهِ فَوَّضَ إِلَى عَلِیٍّ وَ ائْتَمَنَهُ فَسَلَّمْتُمْ وَ جَحَدَ النَّاسُ فَوَ اللهِ لَنُحِبُّکُمْ أنْ تَقُولُوا إِذَا قُلْنَا وَ أنْ تَصْمُتُوا إذَا صَمَتْنَا وَ نَحْنُ فِیمَا بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ مَا جَعَلَ اللهُ لِأَحَدٍ خَیْراً فِی خِلَافِ أمْرِنَا» [59]
«ابی اسحاق نحوی گوید: وارد شدم بر امام صادق علیه السلام شنیدم که حضرت فرمود: خداوند متعال با روش محبت، پیامبرش را تربیت کرده بود. و آنگاه فرموده است: تو دارای خلق، اخلاق و آداب بزرگی هستی. سپس به او تفویض نمود (یعنی زمینه تفویض محبت است) سپس گفته است: آن چه پیغمبر (ص) برای شما می‌آورد بگیرید و آنچه نهی می‌کند از آن باز دارید. سپس حضرت صادق علیه السلام فرمودند: پیغمبر خدا امور دین را به علی علیه السلام واگذار کرد و او را امین دانست. آنگاه به ابی اسحاق نحوی می‌گوید: شما شیعیان، تسلیم شدید و مردم، علی را منکر شدند. به خدا قسم ما دوست داریم بگوئید موقعی که ما گفتیم و ساکت بشوید موقعی که ما ساکت شدیم و ما واسطه بین شما و خدا هستیم و خدا قرار نداده برای کسی چیزی را بر خلاف امر و فرمان و راه ما. [یعنی کسی که خیر می‌خواهد، خیرش در این است که راه ما را طی کند.]»

عبارت پانزدهم:

« أَلَا إِنَّهُ قَدْ بُشِّرَ بِهِ مَنْ سَلَفَ بَیْنَ یَدَیه »
« بدانید او کسی است که گذشتگان قرون پیش به او بشارت داده اند »
اعتقاد به مهدویت و وجود مصلح کل، اعتقاد همه ادیان، و تمامی سیستم‌های فکری، حتی نظام‌های فکری غیردینی (که اغلب سیستم های فکری سیاسی هستند) می‌باشد. همان‌طور که می دانیم برخی از نظام های فکری بشر، دینی هستند ـ که در رأس مخروط اندیشه ی آن‌ها خدا قرار دارد ـ و تعدادی هم غیردینی هستند؛ مثل سیستم فکری ماتریالیسم؛ چون بشر به‌طور طبیعی و فطری انتظارِ حکومت و دنیایی را می‌کشد که در آن، هیچ بی‌عدالتی، ظلم و ستمی نباشد تا در آن‌جا بتواند حکومت کند. در این قسمت، که به اصطلاح، بخش موعود ملل و ادیان است، حضرت می فرمایند: « أَلَا إِنَّهُ قَدْ بُشِّرَ بِهِ مَنْ سَلَفَ بَیْنَ یَدَیه » و نمی فرمایند: تمام انبیا به او بشارت داده‌اند؛ بلکه می فرمایند: «قد بشّر به من سلف القرون بین یدیه»؛ تمام قرونی که در گذشته بوده‌اند به او وعده داده‌اند. منظور حضرت این است که چه نظام های دینی، چه نظام های غیردینی، چه فکرهای فلسفی و چه فکرهای اجتماعی، تمامشان به مهدی موعود وعده داده‌اند؛ منتها هرکدام از اینها یک بُعد از این موعود را معرفی کرده‌اند؛ چون اولاً این وعده فطری است؛ ثانیاً موعود ادیان است؛ ثالثاً تمام نظام های فکری در انتظار چنین حکومتی هستند. پس تشکیل چنین حکومتی که (از نظر عمومی) در آن جا عدل و داد، حکومت کند و پایه ی این حکومت خدا باشد، بسیار مطلوب است که این مطلب را برخی از آیات و روایات هم بدان اشاره دارند:
« یَعْبُدُونَنی‏ لا یُشْرِکُونَ بی‏ شَیْئاً » [60]
« لَا یَبْقَى أَرْضٌ إِلَّا نُودِیَ فِیهَا شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله » [61]
این مسأله مورد تأکید آموزه‌ها و مدارک دینی ما است. پس نکته ی مهم و شاهکار این وعده، حتمی و بطلان‌ناپذیر بودن و قطعی بودن ظهور امام زمان (عج) و غلبه‌اش بر دنیا است؛ زیرا خداوند فرمود:
« وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُون ‏» [62]
و نیز فرمود:
« وَعَدَ اللهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِم » [63]
که اگر در مدارک دینی ما، پیش‌گویی‌های اناجیل اربعه، اسفار تورات، کتاب‌های زند، پازند و پانیشاد‌های زرتشتی‌ها و در کتب هندوها ، کتب برهمایی ها و نوع کسانی که الان در دنیا اسمی از آن‌ها هست را مشاهده کنیم- با وجود همه تحریفات شان - به آن حضرت علیه السلام وعده داده‌اند.

عبارت شانزدهم:

« أَلَا إِنَّهُ الْبَاقِی حُجَّةً وَ لَا حُجَّةَ بَعْدَه »
« بدانید! او حجت باقی است و هیچ حجتی بعد از او نیست.»
حجت یعنی «ما به یحتج فعل»؛ دلیلی که یک کار با استناد به آن انجام می شود و احتجاج یعنی دلیل آوردن. وقتی می‌گوییم برای چیزی دلیل می‌آوریم، خودِ دلیل، حجت است. همچنین این واژه (حجت) یک نوع اسم و لقب برای ائمه علیه السلام است. لذا حضرت می‌فرماید این آخرین حجت پایدار خداست؛ یعنی از سال 260ق که امام حسن عسکری علیه السلام به شهادت رسیدند، امام زمان (عج) حجت روی زمین هستند.
سؤالی که اینجا مطرح می شود این است که اگر پس از آن حضرت حجتی نیست، مسئله ی رجعت حضرت عیسی علیه السلام و ائمه علیهم السلام چگونه توجیه پذیر است؟ در پاسخ می گوییم روایات زیادی داریم که برخی از ائمه علیهم السلام پس از امام زمان (عج) باز می‌گردند و حکومت می‌کنند؛ مثل امام علی علیه السلام، امام حسین علیه السلام و برخی از ائمه علیهم السلام. در این‌که اصل رجعت طبق آیه ی: «پروردگارا! ما را دوبار میراندى و دو بار زنده کردى» [64] جزء ضروریاتِ اعتقادات شیعه است شکی نیست؛ اما تعبیر «لاحجة بعده»، ناظر به ‌عنوان حجت که امامت و مسئولیت است می باشد و نظری به رجعت دیگر امامان ندارد؛ زیرا که آنان حجت‌های قبلی هستند که دوباره رجعت خواهند کرد؛ مثل حضرت عیسی علیه السلام که می‌آیند و به عنوان وزیر امام زمان (عج) پشت سر ایشان نماز می‌گزارند: «یُصَلِّی خَلْفَه‏» [65] اما حضرت عیسی علیه السلام به تنهایی حجت مستقل نیستند. حجت بودن ایشان تحت حجیت امام زمان (عج) خواهد بود. اگر هم امیرالمومنین و امام حسین علیهماالسلام تشریف بیاورند، ـ با این‌که افضل از امام زمان علیه السلام هستند ـ ولی حکومت به‌نام امام زمان علیه السلام است و لذا «أَلَا إِنَّهُ الْبَاقِی حُجَّةً وَ لَا حُجَّةَ بَعْدَه» نشان می‌دهد که ایشان به‌ عنوان آخرین نفر است که حکومت جهانی خدا را تشکیل می‌دهد و اگر قرار است تا قیامت بقیه ی ائمه علیهم السلام هم بیایند ـ که می‌آیند ـ ذیل حکومت امام زمان (عج) هستند؛ نه این‌که حجیت مستقلی داشته باشند.

عبارت هفدهم:

« و لا حق الا معه و لا نور الا عنده »
« هیچ حقی نیست مگر همراه اوست و هیچ نوری نیست مگر در نزد اوست »
در عبارت فوق بر سر کلمات «حق» و «نور»، «لا»ی نفی جنس آمده است و می گوید که حق همیشه همراه آن حضرت و نور حقیقی در نزد اوست و با وجود او نه حقی و نه نور حقیقی دیگری وجود دارد.
حق کلمه ای است که جمع ندارد و این عبارت نمی خواهد بگوید که چندین حق وجود دارد و حق اصلی، همراه امام زمان (عج) است بلکه می گوید که هرکسی که ادعای حق بودن داشته باشد ادعایش باطل است؛ زیرا که حق یکی است و آن هم همراه امام زمان (عج) است. اما مراد از «حق» چیست؟ در پاسخ عرض می کنیم که در آیات و روایات مراد از «حق» خداوند عزّوجل می باشد. آنجا که خداوند در قرآن می فرماید: «أنَّ اللهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبینُ» [66] و نیز در روایات که داریم: «عَنْ أبِی عَبْدِ اللهِ علیه السلام … أنَّ اللهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّهُ… » [67] از امام صادق علیه السلام که فرمودند: به راستی که خداوند حق است و اوست پروردگارش (با توجه به سیاق حدیث یعنی: پروردگار عقل آدمی).
نکته ی دیگری که در مورد این عبارت قابل توجه است این است که علت اینکه «حق» با اوست، آن است که خروج و ظهور ایشان از جانب پروردگار، حق است آنجا که در روایتی داریم:
«عَنْ أبِی بَصِیرٍ عَنْ أبِی عَبْدِ الله علیه السلام قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللهِ عَزَّوَجَلّ … «حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أنَّهُ الْحَقُّ» قَالَ خُرُوجُ الْقَائِمِ هُوَ الْحَقُُ مِنْ عِنْدِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ یَرَاهُ الْخَلْقُ لَا بُدَّ مِنْهُ» [68]
« ابو بصیر از امام صادق علیه السلام از این قول خداوند که فرمود «حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أنَّهُ الْحَقُّ»، سؤال کرد. پس ایشان فرمودند که خروج قائم (عج)، آن همان حق است در نزد خدای تعالی که خلق آن را خواهند دید و هیچ شکی هم در آن نخواهد بود.»
اما نکته ی دیگری که می توان از این عبارت استفاده کرد این است که خدایی که تنها، او حق است، حقانیت خود را به ولی خود اعطا نموده است و آن را ملازم ایشان گردانیده است تا با این عمل بیان دارد که امر و نهی و رضایت و غضب او، امر و نهی و رضایت و غضب خدای تعالی است و اطاعت و فرمانبرداری از او تکلیف است. چرا که خداوند در قرآن می فرماید:
«یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أطیعُوا اللهَ وَ أطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأمْرِ مِنْکُم.» [69]
حال به واژه «نور» می پردازیم. واژه «نور» در قرآن نیز به کار رفته است، من جمله در آیه نور: «اللهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» [70] که در مورد نورانیت خداوند بوده اما این که به چه معناست نظرات گوناگونی در این باره مطرح گردیده که گزیده ای از آنها به قرار زیر است:
مرحوم شیخ طوسی در ذیل این آیه می گوید:
نور بودن خداوند به دو معناست: یکی اینکه بگوییم خداوند هدایت کننده ی اهل آسمان ها و زمین است و دیگر این که بگوییم خداوند بوسیله ی ستارگان و خورشید و ماه روشنایی بخش آسمان ها و زمین می باشد. [71]
مرحوم علامه طباطبایی می گوید:
خداى سبحان نورى است که به وسیله ی او آسمان ها و زمین ظهور یافته‏ اند؛ چون نور را به آسمان ها و زمین اضافه کرده، و آن گاه آن را حمل کرده بر اسم جلاله «الله» و فرموده نور آسمان و زمین الله است و منظور عمده ‏اش این بوده که کسى توهم نکند نور خداوند، نور غیرمستقل و قائم به آسمان ها و زمین است و از اینجا استفاده مى ‏شود که خداى تعالى براى هیچ موجودى مجهول نیست، چون ظهور تمامى اشیاء براى خود و یا براى غیر، ناشى از اظهار خدا است، اگر خدا چیزى را اظهار نمى‏ کرد و هستى نمى‏ بخشید ظهورى نمى‏ یافت. پس قبل از هر چیز، ظاهر بالذات، خدا است. [72]
مرحوم طبری در ذیل این آیه می گوید:
مراد از نور بودن خداوند یکی همان هادی بودن اهل آسمان ها و زمین است و دیگری تدبیر کننده ی امر در آسمان ها و زمین است. [73]
فخر رازی نیز می‌گوید:
مراد از نور بودن خداوند چهار حالت دارد: 1ـ این که خداوند هادی اهل آسمان ها و زمین است. 2ـ خداوند مدبر آسمان ها و زمین است با حکمت بالغه خود. 3ـ او نظم دهنده ی آسمان ها و زمین است. 4ـ خداوند روشنایی بخش آسمان ها و زمین است که خود سه وجه دارد: اول: او منور آسمان است با ملائکه و روشنایی بخش زمین است با انبیاء. دوم: منور آسمان است با خورشید و ماه و ستارگان. سوم: منور آسمان است با خورشید و ماه و ستارگان و روشنایی بخش زمین است با انبیاء و علماء. [74]
حال با توجه به معانی نور که برای خدای متعال در نظر گرفته شده است و از طرفی چون امام زمان (عج) از جانب پروردگار حق است، به حق آمده است و فرمان و اطاعت او فرمان و اطاعت خداوند است، لذا همه ی آن تعابیر و معانی بر امام زمان (عج) هم منطبق است، یعنی امام زمان (عج) هم به اذن الله هدایت کننده اهل آسمان ها و زمین است و هم روشنایی بخش آسمان ها و زمین است و هم به اذن خداوند مدبّر آسمان ها و زمین است و هم به اذن الله ناظم آسمان ها و زمین است.

عبارت هجدهم:

« أَلَا إِنَّهُ لَا غَالِبَ لَهُ وَ لَا مَنْصُورَ عَلَیْهِ »
« آگاه باشید که کسی بر او (امام زمان علیه السلام) غلبه نمی کند، و هیچ کس علیه او یاری نمی شود. »
یکی از آیاتی که درباره ی امام زمان (عج) وجود دارد این است که می فرماید:
«وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إنَّهُ کانَ مَنْصُوراً.» [75]
پس او منصور است. در روایات زیادی نیز داریم که او غالب است و کسی بر او نه مسلط می شود و نه ایشان مغلوب خواهد بود:
«عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ الْقَائِمُ مَنْصُورٌ بِالرُّعْبِ مُؤَیَّدٌ بِالنَّصْرِ» [76]
«حضرت قائم (عج) با ایجاد رعب و وحشت (در دل دشمنانش) یاری می شود و با نصر و یاری (از جانب پروردگار) قدرتمند گردیده است».
در روایات زیادی داریم قبل از آنکه حضرت با قدرت های بزرگ بجنگد، رعبی در دلشان می افتد، که حکومتشان را تحویل می دهند (مانند روایت فوق) که این مثل همان چیزی است که در جریان فتح فدک و مکه اتفاق افتاد. لذا پیغمبر اکرم (ص) در دو جمله (که تاکید همدیگر هستند) می فرمایند: «أَلَا إِنَّهُ لَا غَالِبَ لَهُ وَ لَا مَنْصُورَ عَلَیْهِ». «لا» در «لَا غَالِبَ لَهُ»، نفی جنس است. معنایش این است که هیچ غلبه کننده ای و ظفرمندی بر او غلبه نخواهد کرد.
البته قبل از این جمله، جملات دیگری هم با این مضمون بودند که عبارتند از: «أَلَا إِنَّهُ الْمُنْتَقِمُ مِنَ الظَّالِمِین‏» و «أَلَا إِنَّهُ مُدْرِکٌ بِکُلِّ ثَارٍ لِأَوْلِیَاءِ اللَه» که ما آنها را در قسمت های قبل توضیح دادیم.
معنای «وَ لَا مَنْصُورَ عَلَیْهِ» نیز این است که در زمان ظهور حضرت (عج) هیچ کس نمی تواند با هم متحد شود و علیه امام زمان (عج) بشورد زیرا که پیامبر (ص) فرمودند که: «هیچ کس عیله او نیز یاری نمی شود». لذا این جمله تأکید «لا غالب له» خواهد بود.

عبارات نوزدهم، بیستم و بیست و یکم:

« ألَا وَ إِنَّهُ وَلِیُّ اللهِ فِی أرْضِهِ وَ حَکَمُهُ فِی خَلْقِهِ وَ أمِینُهُ فِی سِرِّهِ وَ عَلَانِیَتِهِ »
«آگاه باشید که او (حضرت مهدی علیه السلام) در زمین ولی خداست و در میان مخلوقاتش حَکَم خداست و در آشکار و پنهان امانت‌دار خداوند است.»
«ولی» به معنای سرپرست و اولی به تصرف است. ما از جمله ی اول دو معنا برداشت می کنیم: یکی این که امام زمان (عج) متولی خداست در زمین، اما چون این امر مطلق بیان شده و مقید به بعد از ظهور نگشته، پس امام زمان (عج) در زمان غیبت هم، ولی و سرپرست از جانب خدا در زمین است.
در معنای دیگر، «ولی» از نظر علامه طباطبایی چنین است:
وقتى مى‏گوییم خداى تعالى ولىّ بنده ی مؤمنش مى‏باشد، معنایش این است که آن‌چنان وصل به بنده است و آن‌چنان متولى و مدبر امور بنده است که هیچ‌کس دیگرى این‌چنین ارتباطى را با آن بنده ندارد. اوست که بنده را به صراط مستقیم هدایت مى‏کند، امر و نهى مى‏کند، به آن‌چه سزاوار است وامى‏دارد، از آن‌چه نکوهیده است باز مى‏دارد و او را در زندگى دنیایى و آخرتی اش یارى مى‏کند، هم‌چنان که از این طرف نیز مى‏گوییم مؤمن واقعى ولىّ خداست؛ زیرا آن‌چنان وصل به خداست که متولى اطاعت او در همه ی اوامر و نواهى اوست و تمامى برکات معنوى از قبیل هدایت، توفیق، تأیید، تسدید و به دنبالش اکرام به بهشت و رضوان را از خداى تعالى مى‏ گیرد. [77]
این یعنی ولی خدا؛ یعنی کسی که با خداوند هیچ‌گونه فاصله‌ای ندارد. اما چه‌چیزی بین ما و خدا فاصله می‌اندازد؟ پاسخ «گناه» است. حجاب‌های ظلمانی گناه و غفلت، بین ما و خدا فاصله می‌اندازند. حال اگر ولی‌الله هیچ‌گونه فاصله ای بین خود و پروردگارش ندارد، پس همه ی نگاه و حرکت و قدرت و علم و دانشش از طرف خداست؛ یعنی در عبودیت به مرحله‌ای رسیده است که ولی‌الله گردیده است. لذا ولایتِ کسی که ولی خداست دو جنبه دارد: یکی این‌که خیلی به خدا نزدیک است، دیگر این‌که از طرف خدا سرپرست است. پس «اشهد ان علی ولی الله» دو معنا دارد: یکی این‌که به خداوند خیلی نزدیک است و هیچ‌گونه فاصله‌ای از نظر گناه و امثال این‌ها ندارد و دیگر این‌که از طرف خدا مبعوث است که اولی به تصرف باشد و در زمین حکومت کند.
«وَ حَکَمُهُ فِی خَلْقِهِ»، «حَکَم» یعنی کسی که حُکم می‌کند؛ اما در کجا حکم می‌کند؟ در پاسخ می‌گوییم: «فِی خَلْقِهِ». سؤال دیگر این‌که خلق بزرگ‌تر است یا ارض؟ در جواب می‌گوییم که خلق بزرگ‌تر است؛ چون ارض فقط زمین را شامل می‌شود، ولی خلق شامل همه مخلوقات است. امام زمان (عج) از طرف خداوند در زمین سرپرست است. اما حَکَمیت ایشان در تمام آفرینش است و این معنایش آن است که خداوند متعال او را برای فرشتگان، انسان‌ها، حیوانات، نباتات، جمادات و هر موجودی که دارای هستی و کمالات هستی است، حجت و حَکَم قرار داده است.
از «وَلِیُّ اللهِ فِی أَرْضِهِ» ولایت تکوینی استفاده نمی شود؛ اما از «وَ حَکَمُهُ فِی خَلْقِهِ» این نکته برداشت می‌شود؛ یعنی وجود امام عصر (عج) در آفرینش حَکَم است. با توجه به آیه ی «لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی‏ کِتابٍ مُبین» [78]. «یعنی هیچ تر و خشکی (در عالم) نیست مگر آن‌که در کتاب مبین (یعنی امام معصوم) آمده است.» [79] می توانیم بگوییم که تمام موجودات به اذن امام زمان (عج) حرکت می‌کنند و حَکَمیت امام زمان (عج) بر تمام موجودات از جمادات تا فرشتگان سایه افکنده است.
بعد هم می‌فرماید: «وَ أَمِینُهُ فِی سِرِّهِ وَ عَلَانِیَتِهِ»؛ «امانت‌دار خداوند است در آشکار و پنهان.» آشکار یعنی عالم ماده و پنهان یعنی عالم معنا و آن به این دلیل است که چون امام زمان (عج) ولی خداست و بین ولی‌الله و الله هیچ فاصله‌ای نیست، لذا امام خدایی می‌شود و رنگ و بوی خدایی می‌گیرد. خداوند هم او را در عالم ماده و معنا امین خود قرار داده و کلید خزائن آن دو عالم را در اختیار و اراده ی آن حضرت می‌گذارد. روایاتی هم وجود دارند که نشان می‌دهند وقتی امام زمان (عج) ظهور می‌کنند، خداوند تمام گنج‌های زمین را برای او آشکار می‌کند؛ مانند این روایت:
«عَنْ جَابِرٍ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ص یَقُولُ إنَّ ذَا الْقَرْنَیْنِ کَانَ عَبْداً صَالِحاً جَعَلَهُ اللهُ حُجَّةً عَلَى عِبَادِه‏ … وَ إنَّ اللهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى سَیُجْرِی سُنَّتَهُ فِی الْقَائِمِ مِنْ وُلْدِی وَ یُبَلِّغُهُ شَرْقَ الْأَرْضِ وَ غَرْبَهَا … وَ یُظْهِرُ اللهُ لَهُ کُنُوزَ الْأَرْضِ وَ مَعَادِنَهَا » [80]

حاصل کلام

ما با بررسی عباراتی چند درباره امام زمان (عج) در خطبه غدیر، با برخی از ویژگی‌های ذاتی آن حضرت آشنا شدیم. البته توجه به این نکته هم ضروری است که اصل برپایی جریان غدیر برای معرفی امیرالمؤمنین علیه السلام به عنوان امام و ولیّ بعد از پیامبر (ص) در جامعه اسلامی بوده است، اما این‌که در میان آن سخنان گهربار، به امام زمان (عج) نسبت به سایر ائمه علیهم السلام توجه خاصی شده، به این دلیل است که اولاً وقتی آغاز و انجام امری، با استحکام و پیش‌بینی همه جانبه ی آن امر صورت بگیرد، توجه و اهتمام مردم در گرویدن و پایبند بودن به آن دین بیشتر خواهد بود؛ زیرا در خطبه ی غدیر ابتدا به مسأله مهم امامت امام علی علیه السلام اشاره شده و سپس مسأله ی امامت امام مهدی (عج) با توجه خاصی مطرح شده است. ثانیاً توجه خاص به امام مهدی (عج) در این خطبه، به این دلیل است که وقتی پیامبر (ص) مردم را برحذر داشت که از صراط اهل بیت علیهم السلام عدول نکنند، فرمود که ایشان (امام زمان علیه السلام) دارای ویژگی اصلاح کنندگی است (و چنان‌چه انحرافی اتفاق بیافتد) دین خدا را اصلاح خواهد نمود و همه ظلم‌ها و بی‌عدالتی‌هایی که در حق اهل بیت علیهم السلام شده را جبران خواهد نمود. ثالثاً پیامبر (ص) می‌خواهد بگوید که این دین در سلسله ی امامت، انجامی خواهد داشت؛ زیرا در صورت نداشتن پایان و رها شدن به حال خود، هم بعثت پیامبر (ص) به‌عنوان خاتم الانبیاء عبث خواهد بود و هم در مرتبه‌ای بالاتر، کار خداوند بیهوده خواهد بود و خداوند هم کار بیهوده نمی‌کند.

پی نوشت ها:
[59]. کلینی، الکافی،1/ 265؛ عاملی، وسائل الشیعة،2/ 73.
[60]. نور/ 55.
[61]. مجلسی، بحارالانوار،52/ 340.
[62]. انبیاء/ 105.
[63]. نور/ 55.
[64]. غافر/11.
[65]. طبرسی، الاحتجاج،1/ 48.
[66]. نور/ 25.
[67]. کلینی، الکافی،1/ 28.
[68]. همان، 8 / 381؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار،51/ 62؛ نعمانی، کتاب الغیبة،269؛ مجلسی، بحار الانوار، 52/ 241؛ از دو منبع آخر با اندکی اختلاف.
[69]. نساء/ 59.
[70]. نور/ 35.
[71]. شیخ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن،7/ 436.
[72]. طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن،15/ 121.
[73]. طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن،18/ 105.
[74]. فخر رازی، مفاتیح الغیب،23/ 379.
[75]. اسرا/ 33.
[76]. طبرسی، اعلام الوری،463؛ اربلی، کشف الغمة،2/ 534؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة،1/ 330.
[77]. طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن،10/ 88.
[78]1. انعام/ 59.
[79]. استرآبادی، تاویل الأیات الظاهرة، 478؛ مجلسی، بحار الانوار، 26/ 116. مفضل بن عمر قال دخلت على الصادق علیه السلام ذات یوم. فقال لی یا مفضل هل عرفت محمدا و علیا و فاطمة و الحسن و الحسین علیهم السلام کنه معرفتهم قلت یا سیدی و ما کنه معرفتهم؟ قال یا مفضل تعلم أنهم فی طرف عن الخلائق بجنب الروضة الخضرة فمن عرفهم کنه معرفتهم کان مؤمنا فی السنام الأعلى. قال قلت عرفنی ذلک یا سیدی قال یا مفضل! تعلم أنهم علموا ما خلق الله عز و جل و ذرأه و برأه و أنهم کلمة التقوى و خزناء السماوات و الأرضین و الجبال و الرمال و البحار و عرفوا کم فی السماء نجم و ملک و وزن الجبال و کیل ماء البحار و أنهارها و عیونها و ما تسقط من ورقة إلا علموها و لا حبة فی ظلمات الأرض و لا رطب و لا یابس إلا فی کتاب مبین و هو فی علمهم و قد علموا ذلک فقلت یا سیدی قد علمت ذلک و أقررت به و آمنت قال نعم یا مفضل نعم یا مکرم نعم یا محبور نعم یا طیب طبت و طابت لک الجنة و لکل مؤمن بها».
[80]. مجلسی، بحارالانوار،52/ 322.

موضوعات: مناسبت ها
[چهارشنبه 1395-06-31] [ 04:20:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  مهدویت و خطبه غدیر(4) ...

عبارت دهم:
« أَلَا إِنَّهُ خِیَرَةُ اللهِ وَ مُخْتَارُه‏ »
« بدانید او خیرة الله است، مختار الله است.»
خیرة (مصدر یا صفت مشبه) و مختار (اسم مفعول) هر دو از یک لغت هستند و دارای معنای نزدیک به هم می باشند. لغت «خیر» یعنی بهتر و برتر، و «خیر»، «أخیَر» بوده است که بر اثر کثرت استعمال الف آن افتاده و تبدیل به «خیر» شده است که به معنای «با فضیلت» هم بکار می‌رود. لذا «ألَا إِنَّهُ خِیَرَةُ اللهِ وَ مُخْتَارُه‏» یعنی امام زمان (عج) توسط خدا انتخاب شده و بهترین است.
پیشینه ی خلقتی انسان به سه عالم بازمی گردد. عالم نور ، عالم روح ، عالم جسم ؛ یعنی ما دارای سه بُعد در طولِ هم هستیم: بُعد جسمانی ، بُعد روحانی و بُعد نورانی که این سه در طول هم هستند؛ نه در عرض هم. خداوند متعال وجود مقدس ائمه طاهرین علیهم السلام و امام زمان (عج) را از همه ی جهات انتخاب کرده و برگزیده و برتر قرار داده است. امام زمان (عج) خِیَرَة الله است؛ یعنی از جمیع جهات از جانب خدا برگزیده شده است و این یعنی جسم و روح و نور او برگزیده است. در این‌باره روایتی نیز وارد شده است:
« أنَّکُمْ صَفْوَةُ اللهِ مِنْ خَلْقِه » ‏[39]
البته باید توجه داشت که بسیاری از این فضیلت ها در وجود ائمه علیهم السلام اکتسابی هستند، یعنی خداوند ائمه علیهم السلام را در یک مرحله ای قرار داده است و درجات بالاتر را خودشان کسب کرده اند.
نکته ی بعدی که قابل توجه می باشد، این است که آیا این ائمه علیهم السلام که برگزیده شده‌اند، قابل اقتدا هستند یا نه؟ در پاسخ به این سؤال می گوییم که: یکی از وجوه امامت ائمه علیهم السلام این است که قابل اقتدا، الگو و پیشوا هستند و به همین دلیل خداوند متعال پیغمبران و امامان را از بشر آفریده است. اما چرا از بشر آفریده است؟ به این دلیل که بتوانند برای افراد دیگر الگو باشند. بنابراین، ائمه طاهرین علیهم السلام و از جمله امام زمان (عج) خیرة الله هستند تا دیگران در حد وسع و توان خود با تأسّی به آنان ـ هم در فضیلت های خدادادی و هم در فضایل اکتسابی ـ ضمن کسب فضایل، زندگی ایشان رنگ و بوی آن بزرگواران را بگیرد؛ زیرا آنان «صراط الله المستقیم» و آگاه به راه و راهنماهای خوبی برای تمام بشریت هستند. تا آن‌جا که پیامبر اکرم (ص) فرمودند:
« أنَا صِرَاطُ اللهِ الْمُسْتَقِیمُ الَّذِی أمَرَکُمْ بِاتِّبَاعِهِ ثُمَّ عَلِیٌّ مِنْ بَعْدِی ثُمَّ وُلْدِی مِنْ صُلْبِهِ أئِمَّةٌ یَهْدُونَ إلَى الْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُون »‏ [40]
جهت دیگری که ائمه علیهم السلام خیرة الله و مختارالله هستند این است که ایشان تأمین‌کننده ی غرض آفرینش اند. به این دلیل که غرض آفرینش عبادت و بندگی خداست: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون» [41] این‌ها چون برترین بندگان خدا هستند، پس تحقق بخش و تأمین‌کننده ی بندگی خدا هستند. اگر آن بزرگواران نبودند، بندگی خدا کامل نمی‌شد؛ زیرا در بندگی خدا سرآمدِ تمامِ خلق از آدم تا خاتم هستند.
نکته ی دیگر این‌که وقتی کسی «خیرة الله و مختاره» بود، در این صورت باید «تضمین شده» باشد که مردم بتوانند آن‌ها را الگو قرار دهند؛ پس از «خیرة الله و مختاره» استفاده می شود که ایشان معصوم هستند و از هر گناه و اشتباه و سهو و ترک اولایی مصون هستند؛ از سویی دیگر اگر معصوم اند پس دارای علم الهی نیز هستند؛ چون عصمت و علم الهی لازم و ملزوم یکدیگر و تفکیک‌ناپذیر هستند. اگر کسی بخواهد معصوم باشد، باید علم الهی نیز داشته باشد؛ یعنی خدا یک آگاهی به او داده باشد که در اثر آن آگاهی، اختیاراً از گناه پرهیز کند. بنابراین از «خیرة الله و مختاره» عصمت و از عصمت هم علم برمی‌آید. این در حالی است که علم و عصمت بالاترین کمالات هستند.
دیگر این که علم با قدرت مساوق و نزدیک است. مساوق یعنی هم‌سیاق؛ نه این‌که علم با قدرت مساوی است؛ بلکه نزدیک به یکدیگرند. کسانی که دارای علم الهی هستند، حتماً دارای قدرت الهی نیز هستند. در حالی‌که علم‌های بشری قدرت‌آور نیستند. پس از «خیرة الله و مختاره» بر می‌آید که این‌ها دارای کمالات الهی هستند و از جمله کمالات الهی عصمت است؛ لذا وقتی که عصمت باشد باید علم هم باشد. علم هم که باشد باید در کنارش قدرت باشد و برترین نعمت‌هایی که خداوند متعال برای برگزیدگان خود قرار داده، همین علم و قدرت است. علم و قدرت جزو ابزارهای برتر انبیا و ائمه علیهم السلام است. لذا آن بزرگواران از تمام جهات برگزیده و برتر هستند و می‌توانند الگو و شاخص تمام عیاری برای خلق و هدایت آن‌ها باشند.

عبارت یازدهم:

« ألَا إنَّهُ وَارِثُ کُلِّ عِلْمٍ وَ الْمُحِیط بکل فهم »
« بدانید او وارث تمامی علم است و به تمامی فهم و ادراک احاطه دارد »
اگر کسی بخواهد مدیرِ گروهی باشد، می‌بایست امتیازاتی را داشته باشد. اولین امتیازها بعد از حیات و زندگی، دو امتیازِ علم و قدرت است که از فضایل و کمالات انسانی می باشند . بشر از ابتدای آفرینش تاکنون هیچ وقت در علم و قدرت بصورت اجتماعی، ایستایی نداشته است و همیشه در حال پویایی بوده تا علم و قدرتش را بیشتر کند. اکتساب علم و قدرت برای انسان فطری است، یعنی انسان به طور فطری به دنبال علم و قدرت است. پیامبران و ائمه علیهم السلام که انسان‌های برتر هستند؛ علم و قدرت جزء برترین فضائلشان است، به‌طوری که به این دو صفت بیشتر از صفات دیگرشان اهمیت داده‌اند. پیامبر اکرم (ص) در خطبه ی غدیر راجع به امیرالمؤمنین علیه السلام می‌فرمایند:
« وَ مَا مِنْ عِلْمٍ إِلَّا وَ قَدْ عَلَّمْتُهُ عَلِیّاً » [42]
« هیچ علمی وجود ندارد مگر آن‌که آن را به علی یاد داده‌ام »
یا می‌فرمایند:
« النُّورُ مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ فِیَّ مَسْلُوکٌ ثُمَّ فِی عَلِی » [43]
یا در ابتدای قسمت ششم می‌فرمایند:
« آمِنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ » [44]
خداوند متعال نیز می فرماید:
« وَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ أَحْصَیْناهُ فی‏ إِمامٍ مُبین » [45]
« و هر چیزی که ما داشتیم در امام مبین احصا کردیم » (که امام مبین را حضرت علی علیه السلام می‌دانند).
تعبیر نور ، علم ، فکر ، عقل و تعبیرات دیگر در قرآن کریم جزو پر کاربردترین الفاظ در قرآن است. خداوند در قرآن می‌فرماید:
« اللهُ الَّذی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أنَّ اللهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ وَ أنَّ اللهَ قَدْ أحاطَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عِلْماً » [46]
« خداوند آن کسی است که هفت آسمان را آفرید و مانند آن آسمان‌ها، زمین را خلق فرمود و امر نافذ خود را بین هفت آسمان و زمین نازل کرد تا بدانید که خدا به هر چیز توانا و به احاطه علمی بر همه امور آگاهست. »
یعنی هدف آفرینش «دانستن» است. در هیچ مکتبی از مکاتب علمی، دانشگاهی، سیاسی و مکاتب دینی، غیر از اسلام، به علم اهمیت نداده است. در عبارت «لتعلموا» لام، لام نتیجه است؛ یعنی هفت آسمان را خلق کرده برای این‌که بدانید.
این عبارت از شاهکارهای قرآن کریم است که هدف از آفرینش را علم معرفی کرده است و در آیه ی 56 سوره ی ذاریات فرموده:
« وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إلاَّ لِیَعْبُدُون »
« ما جن و انس را خلق نکردیم مگر برای این‌که من را عبادت کنند »
یعنی هدف آفرینش عبادت است. می‌دانیم که در قرآن پارادوکس و تناقض نیست. پس بایستی یک نسبتی بین عبودیت و علم باشد؛ زیرا در یک آیه هدف خلقت، علم آمده و جای دیگر عبودیت. لذا می بایست تناسب و اتحادی بین علم و عبودیت باشد. در آیه 282 بقره می‌‌فرماید:
« وَ اتَّقُوا اللهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ الله »
« تقوا پیشه کنید، خدا شما را آموزش می‌دهد »
یعنی تقوی مقدمه ی علم است. یا در روایات است که:
« العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء » [47]
علم نوری است که خداوند در قلب عده‌ای از بندگان قرار می‌دهد.
در این‌جا علم و عبودیت بر هم منطبق می‌شوند؛ زیرا مصداق آن، بندگان کامل هستند. بندگان کامل ضمن این‌که عبد هستند، عالم نیز می‌باشند. لذا در آیه ی 28 سوره ی فاطر می‌فرماید:
« إنَّما یَخْشَى اللهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماء »
« از میان بندگان، علماء از خدا می‌ترسند »
پس از میان بندگان کسانی که دارای دانش هستند، خداترس بوده و خداترسی از ویژگی های بندگی است. پس نسبتی میان بندگی و علم وجود دارد.
نکته‌ی دیگر اینکه دانش بشری که در اصطلاح فلسفه، دانش حصولی به آن می‌گویند، دانش عکس‌برداری از دنیای بیرون است. در دانش الهی پیامبران، علم و قدرت با هم مساوق اند (یعنی هم سیاق‌اند) و نمی‌گویم مساوی هستند؛ یعنی در مورد انبیاء و اوصیاء باید گفت جایی که علم باشد، حتماً قدرت نیز هست و جایی که قدرت باشد، حتماً علم نیز هست. مثل داستان آصف بن برخیا که توانست تخت ملکه سبا را از دور دست ها بیاورد در حالی که هنوز سلیمان پلک نزده بود، و این قدرت نتیجه ی‌ قسمتی از علم بود. اما ائمه معصومین ما علیهم السلام که علم تمام کتاب را می دانند قطعاً قدرتشان برتر از آصف ابن برخیا می باشد. [48]
حال به عبارت «أَلَا إِنَّهُ وَارِثُ کُلِّ عِلْم‏» بر‌می‌گردیم که یعنی امام زمان (عج) وارث تمامی دانش های آفرینش، شامل علم آدم ابوالبشر علیه السلام تا خاتم الانبیاء (ص) و علم امیرالمؤمنین علیه السلام تا امام حسن عسکری علیه السلام و تمامی علم علما و دانشمندان هستند. در طول تاریخ هرکسی هر دانشی دارد، آن دانش نزد امام زمان (عج) است. لذا در روایات آمده که مواریث انبیا مثل عصای حضرت موسی علیه السلام نزد امام زمان (عج) است. [49] پس این که مواریث همه‌ی انبیاء در نزد امام زمان (عج) است، تجسّم و تبلور این مسأله است که تمام علوم و دانش های انبیاء و گذشتگان نزد آن حضرت است.
«و المحیط بکل فهم» یعنی هرچه ما می‌فهمیم و درک می‌کنیم، امام زمان (عج) هم آن را می‌فهمد و درک می‌کند. در مورد خداوند داریم:
« لا تُدْرِکُهُ الْأبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیرُ» [50]
« دیدگان او را درک نمی کنند در حالی که اوست که دیدگان را درک می‌کند.»
و امام زمان (عج) نیز مسلط بر دیدن‌ها و شنیدن‌ها و همه‌ ی حواس ما می باشند. لذا حضرت می‌توانند با تسلطی که بر ادراکات دارند، ادراکات ما را کنترل کنند، از کار بیندازند و یا تقویت کنند. لذا اگر اراده ی ایشان تعلق بگیرد، ادراکات ما قوی‌تر می‌شود.

عبارت دوازدهم:

« أَلَا إِنَّهُ الْمُخْبِرُ عَنْ رَبِّهِ عَزَّوَجَلّ‏ و المشید لامر آیاته »
« بدانید او از جانب خدایش خبر می‌دهد و محکم‌کننده آیات او است »
«تشیید» یعنی محکم کردن و عبارت فوق یعنی کار آیات خدا را محکم می‌کند. با این بیان که، آیات خدا دو نوع است: آیات تکوینی و آیات تدوینی. آیات تدوینی یعنی نوشتاری مثل قرآن و حدیث و آیات تکوینی؛ یعنی موجودات عینی که خداوند متعال در آفرینش خلق کرده است.
آیات تکوینی ـ نسبت به انسان ـ نیز تقسیم می‌شود به: آیات انفسی و آیات آفاقی، یعنی به آیات درونی و بیرونی. خداوند در قرآن می‌فرماید:
« سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الأفاقِ وَ فی‏ أَنْفُسِهِمْ » [51]
« نشان می‌دهیم به آن‌ها، آیات خود را در افق‌ها و درنفس‌هایشان (یا درون و جانشان) »
و این یعنی اینکه ما در افق ها و جان‌هایشان آیاتی داریم. لذا امام زمان (عج) هم محکم‌کننده ی آیات تدوینی و هم محکم کننده ی آیات تکوینی هستند. شاهد ما برای محکم کنندگی آیات تدوینی ایشان آن است که در زیات آل یاسین می‌خوانیم: «السلام علیک یا تالی کتاب الله و ترجمانه»؛ «سلام بر تو ای تلاوت‌کننده ی کتاب خدا و ترجمه‌کننده ی آن». یعنی تو ترجمه و تفسیرکننده ی کتاب خدا هستی. مترجم بودن امام زمان (عج) برای آیات خدا به دو مقوله ی ترجمه ی قولی و فعلی تقسیم می‌شود؛ یعنی امام آیات قرآن را قولاً و فعلاً ترجمه می‌کند. قولاً، مانند پیامبر اکرم (ص) که در خطابه ی غدیر، 100 آیه را ترجمه و تفسیر فرمودند (که حدود 80 آیه از جملات آیات و حدود 20 آیه را در حد اشاره تفسیر نمودند.) از طرف دیگر امام زمان (عج) مفسر و مؤَوِّل آیات بوده و عملاً نیز مترجم آیات هستند؛ مثل آیاتی که راجع به تقوی، صلاح، دانش ، بینش و توحید است، همه را در نفس و اعمال خود پیاده می‌فرمایند. از طرفی این عبارت از زیارت آل یاسین به حدیث ثقلین نیز اشاره دارد آنجا که پیامبر (ص) می‌فرماید:
« إنی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی و لن یفترقا حتى یردا علی الحوض » [52]
عترت مقوِّم قرآن است. در خطابه ی غدیر نیز آمده است:
« فَکُلُّ وَاحِدٍ مُنْبِئٌ عَنْ صَاحِبِهِ وَ مُوَافِقٌ لَه » [53]
« هرکدام از این‌ها (قرآن و عترت) از همراه خود خبر می‌دهد و موافق با اوست».
پس «والمشید لامر آیاته» یعنی حقانیت آیات را با ترجمه ی قولی و فعلی تثبیت می‌کند. لذا وجود و سکون و زندگی و فریاد و قیام و قعود و گفتارشان ترجمه ی قرآن است. یکی از شاهکارهای زیات آل یاسین این قسمت است:
« السلام علیک حین تقوم، السلام علیک حین تقعد، السلام علیک حین تقرأ و تبین، السلام علیک حین تصلی و تقنت »
اگر ما به زمان‌های نماز و قنوت و حمد و استغفار و الله اکبر و گفتن لا اله الا الله و قیام و قعود امام زمان (عج) سلام می‌کنیم معنایش این است که تمام این لحظات، لحظات ارزشمندی هستند. به خاطر ارزش دو چیز، یکی خود امام زمان (عج) و یکی کاری که امام زمان (عج) انجام می‌دهند. اگر این کار حضرت، عین حق و حقانیت نباشد، سلام به آن بی معنا خواهد بود؛ ولی چون سلام می‌کنیم معنایش این است که فعل حضرت عصمت داشته و از هر خطا و اشتباه و ترک اولایی مبرا است و همه ی آن اعمال زیر نظر خداوند و با تأیید ایشان انجام می شود.
در بیان محکم‌کنندگی آیات الاهی توسط امام زمان (عج) باید گفت که مثلاً وقتی ما دو قطعه چوب را کنار هم می گذاریم؛ آنها محکم و تشیید می شوند و این چنین است وجود امام زمان (عج) که وقتی کنار آیات قرآن قرار می گیرند به آنها معنا و استحکام می بخشد و اسرار نهان آن را آشکار خواهد نمود. به عبارت دیگر کتاب تدوین مشتمل بر امام ناطق (ائمه معصومین از امام علی تا امام زمان علیهم السلام) و امام صامت (قرآن کریم) است. از طرف دیگر حق ـ که خودِ امام زمان (عج) است ـ ، قرآن می باشد و قرآن نیز با حق است؛ لذا وقتی این دو حق با هم آمیختند، آنگاه محکم می شوند. لذا وقتی می‌گوییم «والمشید لامر آیاته» یعنی یک یک آیات قرآن را امام زمان (عج) محکم و حقانیتش را بیان می‌کند و چون امام زمان (عج) در قول و عمل خود آیات کریمه ی قرآن را تشیید می‌فرمایند، لذا ما با دیدن هر آیه ای از قرآن وجود امام زمان (عج) را درخواهیم یافت و او را تجسم می کنیم؛ زیرا که ایشان (عج) مصداق اتم و اکمل قولی و عملی آیات قرآن می باشند. همچنین طبق این آیه در قرآن کریم: «لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ » [54] که مماس حقیقی قرآن کریم، پاک شدگانند، امام زمان (عج) از جمله پاک شدگان است؛ یعنی این که حقیقت قرآن با حقیقت امام زمان (عج) با هم مماس هستند.

عبارت سیزدهم:

« أَلَا إِنَّهُ الرَّشِیدُ السَّدِیدُ »
« بدانید او رشد یافته و استوار است »
«رشید»، صفت مشبه از ریشه «رشد» به معنی اسم مفعول یعنی «رشد کرده» است و «رشد» یعنی روشن، پیشرفته و بالیده. رشد در مقابل «غیّ» است. در قرآن هم آمده که: « قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ » [55]؛ « راه روشن از گمراهی روشن و بیان و واضح شد.» واژه «سدید» هم به معنی استوار است.
وقتی می‌فرماید: «أَلَا إِنَّهُ الرَّشِیدُ» یعنی آگاه باشید که حتماً امام زمان (عج) رشد یافته و راه ‌هدایتش را پیدا کرده است و در صراط مستقیم است.
نکته دیگر اینکه « اَلَا إِنَّهُ الرَّشِیدُ » عبارت دیگری است از:
« أَنَا صِرَاطُ اللهِ الْمُسْتَقِیمُ الَّذِی أَمَرَکُمْ بِاتِّبَاعِهِ ثُمَّ عَلِیٌّ مِنْ بَعْدِی ثُمَّ وُلْدِی مِنْ صُلْبِهِ أَئِمَّةٌ یَهْدُونَ إِلَى الْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُون » [56]
این عبارت از طرف پیامبر اکرم (ص) عصمت امام زمان (عج) و روشنی راه ایشان را تضمین می‌کند. اما همه ی امامان علیهم السلام معصوم اند؛ ولی به چه دلیلی درباره ی این امام بیشتر تأکید فرمودند؟ در جواب می گوییم که این تأکید به خاطر این است که امام زمان (عج) مسئولیت مهم و بسیار بزرگی دارد که آن تشکیل حکومت جهانی و تأیید و تثبیت آن است. لذا کار هر قدر بزرگ تر باشد، احتمال خطای آن نیز بیشتر است و چون برنامه ی آن حضرت یک برنامه ی استثنایی است که هیچ کدام از پیامبران الهی علیهم السلام و حتی معصومین علیهم السلام برای اجرای آن برنامه مکلّف نشده اند، لذا پیامبر (ص) می‌فرمایند: «أَلَا إِنَّهُ الرَّشِید» تا احتمال وارد شدن هر گونه نقصی در کار آن بزرگوار (عج) منتفی شود.
از لغت رشید دو مطلب دیگر نیز استنباط می شود. یکی صحیح بودن و دیگری در حال رشد بودن. لذا «الرشید» یعنی اینکه امام زمان (عج) غیر از این که در حال رشد و تکامل می باشد، در راه مستقیم نیز قرار دارد.
اما درباره واژه «سدید» باید گفت که: «أَلَا إِنَّهُ السَّدِید» یعنی در کار خودش محکم است، کوتاه نمی‌آید، سست نیست و تحت تأثیر ملامت کسی قرار نمی‌گیرد. یکی از صفاتی که امام زمان (عج) دارند این است که ترجمان آن، همان جمله ای است که پیغمبر (ص) راجع به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «ولَا تَأْخُذُهُ فِی اللهِ لَوْمَة لَائِم‏» [57] « او کسی است که ملامتِ ملامت‌کننده ای در راه خدا دستخوش تغییرش نمی‌کند» و این مسئله مهم به خاطر این است که آن حضرت هم تکامل دارد و هم محکم است. آیه ی « إنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ ألاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتی‏ کُنْتُمْ تُوعَدُونَ » [58] نشان می‌دهد که راه دین و تدین راه استقامت است و سران دین که پیامبران اند همیشه در ناراحتی و اذیت و آزار بودند؛ ولی پیوسته در مقابل آن سختی ها مقاومت می کردند.
ادامه دارد…


پی نوشت ها:
[39]. کلینی، الکافی،1/ 483؛ مجلسی، بحار الانوار،48/ 94.
[40]. فتال نیشابوری، روضة الواعظین،1/ 95؛ طبرسی، الاحتجاج،1/ 62؛ حلی، العدد القویة،177؛ ابن طاووس، التحصین،586. از دو منبع آخر با اندکی اختلاف.
[41]. ذاریات/ 56.
[42]. مجلسی، بحار الانوار،37/ 208.
[43]. مجلسی، بحار الانوار،37/ 211.
[44]. همان.
[45]. یس/ 12.
[46]. طلاق/ 12.
[47]. مصباح الشریعة،16.
[48]. کلینی، الکافی،1/ 229 :«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه السلام قَالَ قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ قَالَ فَفَرَّجَ أَبُو عَبْدِ اللهِ علیه السلام بَیْنَ أَصَابِعِهِ فَوَضَعَهَا فِی صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ وَ عِنْدَنَا وَ اللهِ عِلْمُ الْکِتَابِ کُلُّهُ».
[49]. مجلسی، بحار الانوار،26/ 248؛ دیلمی، ارشاد القلوب،2/ 418؛ صفار، بصائر الدرجات،62. عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُول … نَحْنُ مُسْتَوْدَعُ مَوَارِیثِ الْأَنْبِیَاء.
[50]. انعام/ 103.
[51]. فصلت/ 53.
[52]. صدوق، عیون اخبار الرضا،2/ 62.
[53]. مجلسی، بحار الانوار،37/ 208.
[54]. واقعه/ 79.
[55]. بقره/ 256.
[56]. فتال نیشابوری، روضة الواعظین،1/ 95؛ طبرسی، الاحتجاج،1/ 62؛ حلی، العدد القویة،177؛ ابن طاووس، التحصین،586؛ از دو منبع آخر با اندکی اختلاف.
[57]. ابن طاووس، إقبال الأعمال،296.
[58]. فصلت/ 30.

 

موضوعات: مناسبت ها
 [ 04:18:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  مهدویت و خطبه غدیر(3) ...

عبارت ششم:

« ألَا إِنَّهُ مُدْرِکٌ بِکُلِّ ثَارٍ لِأَوْلِیَاءِ الله‏ »
« آگاه باشید او، به دست آورنده ی خون همه‌ی دوستان خداست »
«مُدرِک» در لغت به معنای درک کننده است؛ ولی در این عبارت بهتر است به معنای «خون‌خواه» بگیریم و خون‌خواه یعنی «ولیّ دم»؛ این عبارت امام زمان (عج) را ولی دم اولیای الاهی معرفی می‌کند.
واژه ی «ثار» چند معنا دارد: یکی به معنای انقلاب و برانگیختن است که اصل معنای لغتی آن نیز همین است. معنای دوم «خون» است؛ چون خون برانگیخته می‌شود و برمی‌انگیزاند. در زیارت عاشورا داریم که: «السلام علیک یا ثار الله و ابن ثاره». این جا هم هر دو معنا هست که یک معنای آن، این است که تو خون خدا هستی. یعنی آنقدر خونت در راه خدا ریخته شده که اگر قرار بود خدا، خون داشته باشد، خون تو (امام حسین علیه السلام) خون خدا بود و یا آن‌قدر خون تو به خون خدا پیوند خورده است که ثارالله هستی. معنای دیگرش این است که تو کسی هستی که خدا خون‌خواه و ولی دم تو است. اما در عبارت «ألَا إنَّهُ مُدْرِکٌ بِکُلِّ ثَارٍ لِأَوْلِیَاءِ الله‏»، ثار به معنای خون است نه خون‌خواه؛ چون قبل از ثار «کُلّ» آمده است؛ یعنی او ولی دم همه خون‌های اولیا و دوستان خداست.
از طرفی به کار رفتن کلمه ی «کل» نشان دهنده ی این است که ایشان خون‌خواه خون های تمام اولیای الاهی از ابتدای تاریخ تا انتهای آن است. اما در این‌جا این سؤال مطرح است که ایشان از چه کسی می‌خواهد خون‌خواهی کند؟ مگر نه این است که تمام آن قاتلان از دنیا رفته‌اند؟
در پاسخ به این سؤال می گوییم که در برخی از روایات داریم که ایشان وقتی ظهور می کنند، بعضی از قاتلان انبیاء و ائمه علیهم السلام را زنده می کنند و انتقام خون آنها را خواهد گرفت. [22] از طرف دیگر در قرآن آیه ای وجود دارد که نشان می دهد خداوند به ولی دم و خون خواه، قدرت و اختیاراتی را داده است:
« وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کانَ مَنْصُورا » [23]
سلطنت و قدرت ولی دم می‌تواند یا با قصاص باشد یا با دیه باشد و یا اصلاً ببخشد و از آن‌جایی که اصل قصاص فطری است (یعنی ولی دم تا خون‌خواهی از قاتل نکرده باشد آرام و قرار ندارد) در تمام اقوام ـ از قرون کهن تا به حال ـ وجود داشته است. در حکومت حقه ی امام عصر (عج) که موعود و منتظَر همه ادیان الهی است، مسائل فطری به‌عنوان مکمل مسائل حکومتی هستند. لذا در زمان امام عصر (عج) همه ی ادیان و همه ی گروه ها ـ حتی گروه های ماتریالیستی و لائیک براساس ویژگی ها و فطرت انسانی شان ـ منتظر حکومت عادله یا مدینه فاضله هستند و در این حکومت همه چیز باید سر جای خودش باشد؛ زیرا عدل یعنی (وضع کل شی فی موضعه) یا ( اعطاء کل شی حقه)، عدل یعنی هر چیزی در جای خودش قرار بگیرد و یا این‌که به هر صاحب حقی حقش را بدهیم.
در روایت داریم که «انه کان منصورا» امام زمان (عج) است [24] و یکی از القاب آن حضرت است. منصور به این دلیل از القاب آن حضرت است که در خون‌خواهی از قاتلان اولیاء‌الله، [25] از طرف فرشتگان یاری شده و تأیید می‌شود. لذا امام زمان (عج) دارای این اختیار است که در مقابل قاتلین اولیای الاهی قانون قصاص، دیه، یا عفو و بخشش را جاری سازد.

عبارت هفتم:

« أَلَا إِنَّهُ النَّاصِرُ لِدِینِ اللهِ »
« آگاه باشید که او یاور دین خداست »
این عبارت در واقع تکمیل‌کننده ی عبارت «ألَا إِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَى الدِّین» است. در این عبارت مراد از دین خدا «اسلام» است که پیامبر (ص) در همین خطبه ی غدیر به این موضوع اشاره کرده است: « إنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللهِ الْإِسْلامُ » [26]
ما می دانیم که تمام انبیاء و ائمه علیهم السلام، یار دین خدا و یاری دهنده آن هستند ولی معلوم می‌شود ذکر این خصوصیت برای امام زمان (عج) به گونه ای است که با دیگران فرق دارد و فرقش این است که نصرت واقعی دین خدا وقتی است که کلیه ی آثار شرک از دنیا برداشته شده و دین خدا بر تمامی زمین گسترده شود و آیات خدا تحقق یابد:
« هُوَ الَّذی أرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ.» [27]
و روایات متعددی داریم که مصداق این آیات، قائم آل محمد، امام زمان (عج) است. با توجه به عبارت «أَلَا إِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَى الدِّین»، عبارت «أَلَا إِنَّهُ النَّاصِرُ لِدِینِ الله» به این معناست که امام زمان (عج) تمام اسلام را در جهان پیاده می‌کند و دین خدا را در تمامی گستره ی زمین با ابلاغ و اجرا یاری می‌کند؛ لذا امام زمان (عج) هم وظیفه ی ابلاغ و هم وظیفه ی اجرا دارند.
یکی از ویژگی های قابل ذکر یاران امام زمان (عج) این است که آنان باید در دوران غیبت، دین خدا را هم قولاً و هم عملاً یاری کنند و تمام تلاش خود را به کار بندند تا با یاری دین خدا زمینه ی ظهور آن حضرت را فراهم آورند.

عبارت هشتم:

« أَلَا إِنَّهُ الْغَرَّافُ من بَحْرٍ عَمِیق ‏»
« بدانید او از دریایی عمیق بهره می گیرد »
«بحر عمیق» یعنی دریای ژرف و «غرفه» یعنی پیمانه. اتاق را هم غرفه می‌گویند؛ زیرا به ‌معنای جایی محدود است. «غرّاف» صیغه مبالغه است؛ یعنی بسیار پیمانه برمی‌دارد؛ به این معنا که متصل به دریای ژرف است.
در اصطلاح روایات و ادبیات عرب و غیرعرب، دریا به معنی دانش است. البته دریا را بعد از دانش به رحمت و عطوفت نیز تشبیه می‌کنند؛ مثلاً می‌گویند: دریای عطوفت، دریای رحمت، دریای فضل، دریای جود، دریای عدل و… . ولی اصل دریا که آب زلال است به معنای علم و دانش به‌کار رفته است. در قرآن هم به این معنا اشاره شده است که آب را به معنای علم و دانش ائمه علیهم السلام گرفته اند: [28] « فَمَنْ یَأْتیکُمْ بِماءٍ مَعینٍ » [29] یعنی چه کسی آب گوارا برایتان خواهد آورد؟ لذا «إِنَّهُ الْغَرَّافُ من بَحْرٍ عَمِیق» یعنی امام زمان (عج) در کنار دریای رحمت، دریای دانش و دریای رأفت و عطوفت الهی قرار گرفته است و همه ی این‌ها پایان‌ناپذیر است؛ زیرا به دریای لایزال الهی متصل است. از طرفی وظیفه ی ما نیز این است که به آن دریا و سرچشمه متصل باشیم. در قرآن کریم خداوند می‌فرماید:
« یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون » ‏[30]
امام باقر علیه السلام در ذیل این آیه می‌فرمایند: «و رابطوا إمامکم المنتظر» [31] این یعنی ارتباط ما با امام زمان (عج) باید یک ارتباط دوطرفه باشد و از خداوند بخواهیم که رفاقت و ارتباط ما را با آن حضرت از طریق ترک گناهان بیشتر نماید و در ارتباط بیشتر با ایشان است که انسان مسلمان زندگی می‌کند، می میرد و محشور می‌شود. این‌که گفته‌اند روح همه ی عبادات و اعمال، وجود امام زمان (عج) است، یا « بالإمام تمام الصلاة و الزکاة و الصیام و الحج و الجهاد و توفیر الفی‏ء و الصدقات و إمضاء الحدود و الأحکام…» [32] به‌خاطر این است که اگر این ارتباط نباشد روح عبادت در انسان از بین می‌رود.
لذا «أَلَا إِنَّهُ الْغَرَّافُ من بَحْرٍ عَمِیق»‏ یعنی امام زمان (عج) از بحر عمیق غرفه برمی‌دارد و پیمانه پیمانه از آن استفاده می‌کند. همان‌طور که گفتیم غرّاف، صیغه مبالغه است؛ به این معنا که امام زمان (عج) وقتی حکومت جهانی را تشکیل می‌دهد، یک دستش در دریای عمیق و یک دستش در اجرای قوانین در جهان است و این نشان می‌دهد که آن حضرت به دریای ژرف نامتناهی وصل است. دارایی و سرمایه ی وسیع دنیوی و اخروی را در اختیار دارد. البته به این معنا نیست که امام زمان (عج) علمش از پیغمبر بیشتر است؛ بلکه یعنی پیغمبر علومی داشته که نمی‌توانسته است در آن زمان ابراز کند و امام زمان (عج) آن‌ها را ابراز می‌کند. در تأیید این مطلب روایتی از امام صادق علیه السلام وجود دارد که می‌فرمایند:
«الْعِلْمُ سَبْعَةٌ وَ عِشْرُونَ حَرْفاً فَجَمِیعُ مَا جَاءَتْ بِهِ الرُّسُلُ حَرْفَانِ فَلَمْ یَعْرِفِ النَّاسُ حَتَّى الْیَوْمِ غَیْرَ الْحَرْفَیْنِ فَإِذَا قَامَ قَائِمُنَا أخْرَجَ الْخَمْسَةَ وَ الْعِشْرِینَ حَرْفاً فَبَثَّهَا فِی النَّاسِ وَ ضَمَّ إلَیْهَا الْحَرْفَیْنِ حَتَّى یَبُثَّهَا سَبْعَةً وَ عِشْرِینَ حَرْفاً» [33]
« همه ی علم و دانش بیست و هفت حرف (باب) است پس همه ی آن‌هایی که از آدم تا خاتم و از خاتم تا امام زمان علیهم السلام آورده‌اند دو حرف است که وقتی امام زمان (عج) ظهور می‌کند، آن بیست و پنج حرف دیگر را خارج می‌کند و با ضمیمه کردن آن دو حرف ـ که تا قبل از ظهور خارج شده بود ـ آن بیست و هفت حرف را در بین مردم منتشر می‌کند.»
البته این علوم غیر از علوم ظاهری است که منظور اصلی از علم، علم خداشناسی و توجه به خدا و مبادی و مبدأ و معاد جهان است.

عبارت نهم:

« أَلا إِنَّهُ یَسِمُ کُلَّ ذی فَضْلٍ بِفَضْلِهِ وَ کُلَّ ذی جَهْلٍ بِجَهْلِهِ »
«آگاه باشید! که او به هر ارزشمندی به اندازه ی ارزش او و به هر نادان و بی‌ارزشی به اندازه ی نادانی اش نیکی کند.»
در برخی از نسخه‌ها به‌جای «یسم» واژه ی «قسیم» [34] آمده است. واژه ی «یسم» از ریشه (وسم ، یسم ، وسماً) است و به‌معنای علامت و نشانه‌گذاری است. از طرف دیگر ضمیر «هاء» در «بفضله» و «بجهله» به همان افراد «ذی فضل» و «ذی جهل» برمی گردد و امام زمان (عج) است که به هر دو قسم از گروه‌های فاضل و جاهل اعطا می‌کند.
در بیان معنای این عبارت در ابتدا به شرح واژه های «قسیم» در یک نسخه و «یسم» در نسخه دیگر می‌پردازیم. به این ترتیب که درست است که این دو واژه با هم به لحاظ ظاهری و حتی معنای اصلی با هم فرق می‌کنند، ولی طبق قاعده ی اشتقاق در زبان عربی که می‌گوید: «اگر در دو واژه دو حرف از حروف اصلی آن‌ها مثل هم باشند، آن دو کلمه قطعاً دارای اشتراک معنایی هستند.» در مورد این دو کلمه هم این قاعده جاری می‌شود؛ یعنی چون در حروف «سین» و «میم» با هم مشترک اند، قطعاً دارای معنای مشترکی در باطن معنایشان با هم هستند و آن معنا «قطع و بریدگی» است. لذا در هر صورت امام زمان (عج) در زمان ظهور خود، به انسان‌های فاضل، به اندازه ی ارزش آن‌ها و به انسان‌های جاهل به قدر خودِ آن‌ها اعطاء می کند.
در بیان عبارت «یَسِمُ کُلَّ ذی فَضْلٍ بِفَضْلِهِ» باید گفت که این عبارت خیلی شبیه به این آیه از قرآن است که می‌فرماید: « وَ یُؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَه» [35] « به هر صاحب فضیلتى، به مقدار فضیلتش ببخشد.» از این‌جا می‌توان دریافت که مراد از افراد «ذی فضل» و در مقابل آ‌نها «ذی جهل» چه کسانی هستند. علامه طباطبایی (ره) در این قسمت نکات قابل توجهی را بیان می کند که خلاصه اش به قرار زیر است:
«مراد از «ذی فضل» در این آیه ی شریفه کسانی هستند که صفات و اعمالى بهتر و بیشتر از دیگران دارند … نکته ی دیگر اعتناء به فضل هر صاحب فضل است … و خلاصه ی کلام این است که هر کسى را در جایى که لایق آن است قرار مى‏دهد، نه اینکه فاضل و مفضول در دیندارى را، به یک چوب براند، و خصوصیات افراد را نادیده بگیرد و بر روى درجات و منازلى که اعمال و مساعى اجتماعى دارند، خط بطلان بکشد، و چنان نیست که در آن سراى، حال افراد زحمتکشِ با نشاط و افراد تنبل و کسل یکسان باشد.» [36]
لذا با توجه به این توضیحات بیان می‌داریم که در روایات فراوانی در ذیل این آیه داریم که آن کسی که فضل هر صاحب فضلی را اعطا می کند، علی بن ابی طالب علیه السلام است؛ مثل این روایت:
«عَنْ أبِی جَعْفَرٍ علیه السلام: وَ یُؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ هُوَ عَلِیُّ بْنُ أَبِیطَالِبٍ علیه السلام» [37]
لذا اگر امام علی علیه السلام اعطا کننده ی فضل است، پس امام زمان (عج) را که پیامبر (ص) این گونه معرفی کرده، اعطا کننده ی فضل خواهد بود و این فضل را با توجه به درجه ی اتصاف افراد به صفات حسنه اعطا می کند و آنها را در جایگاه مخصوص خود که در شأنشان است، قرار می دهد و نیز به افرادی که در درجه ی پایین تری از فضائل اخلاقی و علوم دینی باشند ـ و خطاب به جهّال شده اند ـ به اندازه ی خودشان اعطا می کند.
نکته ی دیگر این که شاید طبق قرینه لفظیه کلام، احتمالاً آن اعطا شده، همان علومی باشد که در زمان ظهور ایشان به اتمام و اکمال می رسد. اما سؤال این است که چرا به همه به طور یکسان اعطا نمی شود؟ که در جواب باید گفت: درک و فهم افراد با هم گوناگون است و لذا پیامبر (ص) افراد با درک و فهم پایین را خطاب به جاهل نموده است و افراد با درک و فهم بالا را با عنوان فضلاء یاد کرده است و این ها هستند که اهل علم اند؛ زیرا علم است که مایه ی فضیلت می باشد؛ لذا «ذی فضل» یعنی «ذی علم» و در روایات گوناگونی علم و فضیلت را کنار هم و در ردیف همدیگر قرارا داده اند، مثل آنچه که از امام علی علیه السلام آمده است: «غآیه الفضائل العلم» و «رأس الفضائل العلم‏» [38]، که امام زمان علیه السلام قطعاً از علومی که در دست اوست و مالک اصلی آنهاست، به طالبان آن بیشتر اعطا خواهد نمود.
ادامه دارد…

پی نوشت ها:
[15]. نعمانی،285. عن معمر بن خلاد قال ذکر القائم عند أبی الحسن الرضا علیه السلام فقال؛ «أنتم الیوم أرخى بالا منکم یومئذ قالوا و کیف قال لو قد خرج قائمنا لم یکن إلا العلق و العرق و النوم على السروج و ما لباس القائم إلا الغلیظ و ما طعامه إلا الجشب.» (که به همین مضمون است).
[16]. مجلسی، بحار الانوار،52/ 1: «أَنَا الْمَهْدِیُّ أَنَا قَائِمُ الزَّمَانِ أَنَا الَّذِی أَمْلَؤُهَا عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً»
[17]. رعد/ 31.
[18]. مجلسی، بحار الانوار،52/ 340؛ عیاشی، تفسیر،1/ 183.
[19]. انبیاء/ 105.
[20]. رعد/ 31.
[21]. قصص/ 5.
[22]. مجلسی، بحار الانوار،53/ 12. عن الصادق علیه السلام … فَیَقُولُ النَّاسُ یَا مَهْدِیَّ آلِ مُحَمَّدٍ مَا هَاهُنَا غَیْرُهُمَا إِنَّهُمَا دُفِنَا مَعَهُ لِأَنَّهُمَا خَلِیفَتَا رَسُولِ اللهِ وَ أَبَوَا زَوْجَتَیْهِ فَیَقُولُ لِلْخَلْقِ بَعْدَ ثَلَاثٍ أَخْرِجُوهُمَا مِنْ قَبْرَیْهِمَا فَیُخْرَجَانِ غَضَّیْنِ طَرِیَّیْنِ لَمْ یَتَغَیَّرْ خَلْقُهُمَا وَ لَمْ یَشْحُبْ لَوْنُهُمَا … .
[23]. اسراء/ 33.
[24]. مجلسی، بحار الانوار،51/ 30؛ کوفی، تفسیرفرات ‏الکوفی، 240. «عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی قَوْلِهِ تَعَالَى وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً قَالَ الْحُسَیْنُ فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کانَ مَنْصُوراً قَالَ سَمَّى اللهُ الْمَهْدِیَّ الْمَنْصُورَ کَمَا سُمِّیَ أَحْمَدُ وَ مُحَمَّدٌ [مَحْمُوداً] و محمود وَ کَمَا سُمِّیَ عِیسَى الْمَسِیحَ.»
[25]. قمی، کامل‏الزیارات،63؛ عیاشی،تفسیر عیاشی،2/ 290 با اختلافی اندک: فی قوله تعالى وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کانَ مَنْصُوراً قال ذلک قائم آل محمد یخرج فیقتل بدم الحسین علیه السلام فلو قتل أهل الأرض لم یکن مسرفا و قوله فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ لم یکن لیصنع شیئا یکون سرفا ثم قال أبو عبد الله علیه السلام یقتل و الله ذراری قتلة الحسین علیه السلام بفعال آبائها.
[26]. آل عمران/ 19.
[27]. توبه/ 33؛ صف/9 ؛ فتح/ 28.
[28]. مجلسی، بحار الانوار،51 / 50؛ همان/24، 100. سُئِلَ الرِّضَا صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْهِ عَنْ قَوْلِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ ((قُلْ أرَأیْتُمْ إِنْ أصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِینٍ)) فَقَالَ علیه السلام: مَاؤُکُمْ أبْوَابُکُمُ الأئِمَّةُ وَ الأئِمَّةُ أبْوَابُ اللهِ فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِمَاءٍ مَعِینٍ یَعْنِی یَأْتِیکُمْ بِعِلْمِ الْإِمَامِ.
[29]. ملک/30.
[30]. آل عمران/200.
[31]. نعمانی، الغیبة، 26 و 199؛ استرآبادی، تأویل الأیات الظاهرة،133.
[32]. طبرسی، الاحتجاج،2/ 434.
[33]. مجلسی، بحار الانوار،52/ 336؛ نیلی نجفی، منتخب الانوار المضیئة،201.
[34]. مجلسی، بحار الانوار،37/ 213.
[35]. هود/ 3.
[36] . طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن،10/ 143.
[37]. ابن شهرآشوب، المناقب،3/ 98؛ حسکانی، شواهد التنزیل،1/ 355.
[38]. آمُدی، غرر الحکم،41، ح 15 و ح 16.

 

 

موضوعات: مناسبت ها
 [ 04:13:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  مهدویت و خطبه غدیر(2) ...

باور داشت مهدویت در خطبه غدیر
عبارت پنجم:
« أَلَا إِنَّهُ غالب کُلِّ قَبِیلَةٍ مِنْ أَهْلِ الشِّرْک‏ و هادیها »
« آگاه باشید که او غلبه کننده بر تمامی قبیله ها‌‌ی اهل شرک و هدایت کننده‌ی آنهاست »
در این عبارت دو نکته، مهم و قابل توجه به نظر می‌رسند: یکی این‌که در این عبارت دو ویژگی متناقض را در امام زمان (عج) معرفی می‌کند که یکی از آن‌ها غالب بودن و دیگری هادی بودن برای دسته مغلوب است. باید توجه داشت که بسیاری از افراد غالب و پیروز، ویژگی هادی بودن را ندارند؛ یعنی خیلی از افراد نمی‌توانند همه ی صفات متضاد و متناقض را با هم و در آنِ واحد در وجودشان داشته باشند، ولی ائمه علیهم السلام دارای این نوع ویژگی‌ها هستند. مثلاً امام علی علیه السلام هم یک جنگ‌جوی شجاعِ به تمام معناست و هم وقتی بچه یتیمی را می‌بیند، تمام پشتش به لرزه درمی‌آید و گریه می‌کند. امام زمان (عج) هم جامع این دو صفت متضاد است؛ یکی «غالب کُلِّ قَبِیلَة»، و دیگری «هادیها» است. یعنی ضمن این‌که غلبه دارد، ولی با قهر و غلبه آن‌ها را از بین نمی‌برد؛ بلکه هدایت می‌کند. از همین جمله فهمیده می‌شود که وقتی امام زمان (عج) ظهور می کند، تمام وجودش زور و غضب نیست. لذا در برخی از روایات داریم که حضرت در زمان ظهورش جنگ و خون‌ریزی زیادی خواهد داشت. [15] اما از طرف دیگر روایت‌هایی داریم که حضرت ابتدا اتمام حجت می‌کنند؛ مثل آن روایاتی که می‌گویند امام زمان (عج) در لحظه ی آغازین ظهور از جانب کعبه ندا می‌دهد که مردم به‌سوی حق بیایند که محتمل همین مضمون هستند. [16]
در زیارت آل یاسین می‌خوانیم: «السلام علیک ایها العلم المنصوب و العلم المصبوب و الغوث و الرحمة الواسعه» که صفت «واسعه» در مورد ائمه ی دیگر نیست؛ ولی در مورد امام زمان (عج) به کار رفته است و این یعنی رحمتشان فراگیر است و معلوم می شود چیزی که غلبه دارد، رحمت امام زمان (عج) است تا انتقام و از بین بردن مشرکان؛ چون ائمه مُظهِر و مَظهَر تمام‌نمای صفات جمال و جلال خداوند هستند و یکی از صفات جمال خداوند این است: «یا من سبقت رحمتُه غضبَه»؛ یعنی ای کسی که رحمتش بر غضبش پیشی گرفته است. با این بیان که در مورد خداوند اصل بر این است که رحمت کند، ولی به خاطر دوام امواج خروشان رحمت، غضب نیز می‌کند. غضب خداوند به ‌خاطر این است که مزاحمین رحمت را کنار بزند، تا رحمت ادامه پیدا کند. لذا امام زمان (عج) هم می‌آید تا موانع انتشار رحمتش را برچیند و این موانع چیزی جز مشرکان و ملحدان نیستند.
نکته ی بعدی در مورد این عبارت این است که اهل شرک در مقابل اهل توحید قرار گرفته است. توحید و شرک نیز با هم متناقض هستند؛ یعنی انسان‌ها یا مشرک اند یا موحد. البته قابل توجه است که توجه به توحید و خدا‌پرستی و یگانه‌پرستی در فطرت مردم است و مردم از آن موقع که آفریده شده اند، به دنبال تحقق کامل این فطرت در عالمِ بیرون هستند. این موضوع در عالم بشریت فقط به‌ وسیله موعود امم و ادیان، حضرت مهدی علیه السلام انجام شود و این را قرآن نیز وعده داده است:
« وَعَدَ اللهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى‏ لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنی‏ لا یُشْرِکُونَ بی‏ شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُون » [17]
و اساساً این مسئله، هدفِ آمدنِ امام زمان (عج) است. در روایات داریم که وقتی ایشان ظهور می‌کنند، در تمام نقاط زمین ندای پذیرش اسلام بلند خواهد شد. به عنوان نمونه در روایتی امام صادق علیه السلام فرمودند:
« “وَلَهُ أسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً” قَالَ: إذَا قَامَ الْقَائِمُ لَا یَبْقَى أرْضٌ إلَّا نُودِیَ فِیهَا شَهَادَةُ أنْ لَا إلَهَ إلَّا اللهُ وَ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ» [18]
و در آیه ی دیگری از قرآن داریم که زمین را بندگان صالح خداوند به ارث می‌برند و صاحب می‌شوند:
« وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُون » [19]
و عباد صالح کسانی هستند که موحد و پرچم دار توحید هستند. از طرفی مهم‌ترین ویژگی اصحاب امام زمان (عج) موحد بودن ایشان است.
لذا به این نکته مهم می رسیم که عبارت «الا انه غالب کل قبیلة من اهل الشرک» در واقع برگردان و ترجمه ی آیه ی « وَعَدَ اللهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأرْضِ … » [20] یا آیه ی « وَ نُریدُ أنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ » [21] است. نکته ی مهم دیگری که از این مقدمات به دست می‌آید این است که دغدغه ی اصلی امام زمان (عج) این است که مردم، موحد و یکتا پرست شوند؛ زیرا اصل و اساس رکن جامعه جهانی، توحید است و تا این مهم تحقق نیابد، نمی توان جامعه اسلامی جهانی را تشکیل داد. لذا ایشان در حین این‌که غالب و پیروز است، مشرکین را نیز به راه راست و یکتاپرستی دعوت می‌کند.

موضوعات: مناسبت ها
[یکشنبه 1395-06-28] [ 05:36:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  مهدویت و خطبه غدیر(1) ...

باورداشت مهدویت در خطبه غدیر
درباره امام زمان (عج) روایاتی از پیامبر بزرگوار اسلام و ائمه اطهار علیهم السلام وارد شده که اهمیت و ضرورت بحث مهدویت را ـ از همان سال‌های نخستین ظهور اسلام ـ می‌رساند. یکی از اخبار مهمی که از جانب نبی مکرم اسلام (ص) به دست ما رسیده است، بیان صفات و ویژگی‌های امام زمان (عج) در خطبه ی غدیر است؛ آن هم با عباراتی زیبا و در زمانی حساس که بحث انتساب امیرالمؤمنین علیه السلام مطرح بود. این نوشتار بر آن است تا با بهره‌گیری از آیات قرآن کریم و اخبار اهل بیت علیهم السلام این عبارات را (که حدود بیست و یک عبارت است) شرح دهد. در این شرح، هم به ظرافت‌های واژگانی و هم به معنای کلی عبارات ـ با در نظر گرفتن آیات و احادیث ـ توجه شده است.

 درآمد

درباره امام زمان (عج) روایاتی از پیامبر بزرگوار اسلام و ائمه اطهار علیهم السلام وارد شده که اهمیت و ضرورت بحث مهدویت را ـ از همان سال‌های نخستین ظهور اسلام ـ می‌رساند. یکی از اخبار مهمی که از جانب نبی مکرم اسلام (ص) به دست ما رسیده است، بیان صفات و ویژگی‌های امام زمان (عج) در خطبه ی غدیر است؛ آن هم با عباراتی زیبا و در زمانی حساس که بحث انتساب امیرالمؤمنین علیه السلام مطرح بود. این نوشتار بر آن است تا با بهره‌گیری از آیات قرآن کریم و اخبار اهل بیت علیهم السلام این عبارات را (که حدود بیست و یک عبارت است) شرح دهد. در این شرح، هم به ظرافت‌های واژگانی و هم به معنای کلی عبارات ـ با در نظر گرفتن آیات و احادیث ـ توجه شده است.


مقدمه

در خطبه ی شریف غدیر به امام زمان (عج) توجه خاصی شده است و در سه فراز خطابه، پیامبر اکرم (ص) به وجود مبارک آن حضرت اشاره فرموده‌اند. در فراز اول می فرمایند:
« مَعَاشِرَ النَّاسِ آمِنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ مِنْ قَبْلِ أنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى‏ أدْبارِها… مَعاشِرَالنّاسِ، النُّورُ مِنَ‏اللهِ عَزَّوَجَلَّ مَسْلوکٌ فِىَّ ثُمَّ فى عَلِىِّ بْنِ أَبى طالِبٍ، ثُمَّ فِى النَّسْلِ مِنْهُ إِلَى الْقائِمِ الْمَهْدِىِّ ، الَّذِی یَأْخُذُ بِحَقِّ اللهِ وَ بِکُلِّ حَقٍّ هُوَ لَنَا.» [1]
در این قسمت، پیامبر (ص) به صراحت جریان نور را علاوه بر خود، در امیرالمؤمنین علیه السلام و امامانِ از نسل ایشان تا مهدی موعود علیهم السلام جاری و ساری می‌دانند و آن بزرگوار را گیرنده ی تمام حق‌الله و حق اهل بیت علیهم السلام ـ که به آن‌ها ظلم شده است ـ معرفی می‌کنند.
فراز دوم از گفتار پیامبر اکرم (ص) ـ که اصل نگارش ما را در بر می‌گیرد ـ به‌صورت مستقل به امام زمان (عج) و بیان ویژگی های آن حضرت اختصاص دارد. حساسیت این قسمت از سخن را از آن‌جا می‌توان دریافت که حضرتش هجده بار مردم را با تکرار لفظ هشداردهنده ی «ألا» (= هان، آگاه باشید!) به دقت در کلام خود فرامی خوانند. پیامبر اکرم (ص) در آغاز این بخش، بار دیگر روند پیوسته ی نبوت و امامت را مطرح نموده و یادآور می‌شوند که سررشته ی این نظم، در دست علی علیه السلام است و پایان‌بخش این روند، حضرت مهدی (عج) خواهد بود:
« مَعاشِرَ النّاسِ، ألا وَإنِّى رَسولٌ وَ عَلِىٌّ الْإِمامُ وَالْوَصِىُّ مِنْ بَعْدى … ألا إنَّ خاتَمَ الْأَئِمَةِ مِنَّا الْقائِمَ الْمَهْدِى » [2]
پس از آن، بیست و یک ویژگی اساسی و مهم آن امام را ترسیم می‌نمایند که به آن‌ها خواهیم پرداخت.
سومین فراز، اواخر خطابه و هنگام بیعت گرفتن از مردم است که می‌فرمایند:
« فَأُمِرْتُ أنْ آخُذَ الْبَیْعَةَ مِنْکُمْ وَالصَّفْقَةَ لَکُمْ بِقَبُولِ ماجِئْتُ بِهِ عَنِ‏اللهِ عَزَّوَجَلَّ فى عَلِىٍّ أمیرِالْمُؤْمِنینَ وَالأوْصِیاءِ مِنْ بَعْدِهِ الَّذینَ هُمْ مِنِّى وَمِنْهُ إمامَةٌ فیهِمْ قائِمَةٌ، خاتِمُها الْمَهْدىُّ إِلى یَوْمٍ یَلْقَى اللهَ الَّذى یُقَدِّرُ وَ یَقْضی» [3]
« مأمورم که از شما پیمان بگیرم تا دست در دست من نهید، در پذیرش آن‌چه از سوی خداوند درباره ی علی امیرالمؤمنین علیه السلام آورده‌ام و درباره ی اوصیای پس از او که از من و اویند. این امامت در میان آنان پایدار است و خاتم آنان مهدی علیه السلام است و پیشوایی استوار است تا روزی که با خداوند قدر و قضا دیدار کند (قیامت)».
نقطه ی اوج خطبه ی غدیر ـ که از افتخارات شیعه به شمار می‌آید ـ این است که پیغمبر اکرم (ص)، آینده ی جهان را به‌صورت تابلوی بسیار دقیق و زیبایی طراحی کرده‌اند (همین فراز دوم). البته در سه جای دیگر هم (دوبار در قسمت ششم و یک بار در قسمت دهم خطابه) درباره ی امام زمان (عج) مطالبی را گفته اند؛ ولی قسمتی که دارای حساسیت است ـ و اگر کنار هم چیده شود، حکومت، شخصیت، علم، عصمت و ولایت تکوینی امام زمان (عج) روشن می‌شود ـ همین قسمت هشتم خطابه ی غدیر است. ما نیز در این نوشتار برآنیم تا ویژگی‌های امام زمان (عج) را در خطبه ی غدیر ذیل همین فراز دوم درباره ی ایشان شرح دهیم تا ظرافت‌های بیانی آن حضرت (ص) درباره ی امام زمان علیه السلام بیش از پیش آشکار گردد.



شرح عبارات پیامبر (ص) درباره ی ویژگی های امام زمان (عج)

عبارت اول:

« أَلَا إِنَّ خَاتَمَ الْأَئِمَّةِ مِنَّا الْقَائِمُ الْمَهْدِی »
« آگاه باشید که القائم المهدی از ماست.»
در ابتدا نکاتی را درباره ی اعراب جمله فوق بیان می‌کنیم و آن این‌که ممکن است اعراب فوق درست باشد؛ یعنی «القائم المهدی»، خبر «انّ» و مرفوع باشد؛ اما قول صحیح‌تر آن است که بگوییم: «خاتم الائمة»، اسم «انّ» و «منّا» خبر آن باشد و «القائم المهدی» صفت برای «خاتم الائمة» باشد؛ یعنی منصوب بخوانیم. در این صورت ترجمه ی عبارت فوق به این شکل می‌شود: «آگاه باشید که خاتم الائمه‌ای که قیام‌کننده و هدایت‌شده (یا هدایت‌کننده به امر پنهان) است از ماست». با این ترکیب، عبارت فوق، بار معنایی دیگری خواهد داشت و آن این‌که پیامبر (ص) با بیان جمله به این شکل (یعنی با نصب «القائم المهدی») می‌خواهد فخر و مباهات کند که آن وجود مبارک از خاندان ایشان است.
نکته‌ای را درباره ی نحوه ی اسم‌گذاری اَعراب بیان می‌کنیم، به این ترتیب که اَعراب روی شخص سه نوع اسم می‌گذارند: اسمی که در بدو تولد بر روی او می گذارند، لقب و کنیه. کنیه معمولاً با توجه به ویژگی‌های خاصی که آن شخص دارد یا با توجه اسم فرزند ارشد او انتخاب می شود؛ مثلاً وقتی در مورد امام زمان (عج) می‌گویند «ابوصالح» به این معناست که آن بزرگوار در صالح بودن سرآمد است. اما لقب به‌معنای صفتی است که خودِ شخص دارد؛ مثلاً برخی از القاب امام زمان (عج) عبارتند از: طاهر، زکی، رضی، مهدی، هادی، قائم، مُؤَمَّل (یعنی کسی که مورد آرزوست) و… .
نکته ی قابل توجه در فرق بین لقب و کنیه این است که وقتی کسی را با کنیه‌اش می‌خوانند، احترام و ارزشی والاتر برای آن شخص قائل شده اند، که این بار معنایی در القاب کمتر است. پیامبر (ص) در این عبارت، امام زمان (عج) را با القاب «القائم» و «المهدی» خطاب کرده و ایشان و مشخصاتش را با این القاب برای مردم معرفی نموده است. این در حالی است که اسم و کنیه حضرت علیه السلام همان اسم و کنیه ی پیامبر (ص) است. در روایتی آمده است که پیغمبر (ص) فرمودند:
« الْمَهْدِیُّ مِنْ وُلْدِی اسْمُهُ اسْمِی وَ کُنْیَتُهُ کُنْیَتِی » [4]
« اسمش اسم من است (یعنی همان اسم خاص) و کنیه‌اش هم، کنیه من است (یعنی ابوالقاسم).»
نکته ی دیگر این‌که غیر از پیامبر (ص)، سایر ائمه علیهم السلام نیز به تبعیت از آن حضرت، هرگز حضرت حجت علیه السلام را با نام اصلی خود نخوانده‌اند و پیوسته ایشان را با القاب و کنیه‌ها یاد کرده‌اند. در روایات گوناگونی از نام بردن آن حضرت نهی شده و دلیل خاصی برای این دستور بیان نشده است؛ مثلاً:
« عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: سَأَلَ عُمَرُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام عَنِ الْمَهْدِیِّ. قَالَ یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ أَخْبِرْنِی عَنِ الْمَهْدِیِّ مَا اسْمُهُ؟ قَالَ أَمَّا اسْمُهُ فَلَا، إِنَّ حَبِیبِی وَ خَلِیلِی عَهِدَ إِلَیَّ أَنْ لَا أُحَدِّثَ بِاسْمِهِ حَتَّى یَبْعَثَهُ اللهُ عَزَّ وَ جَل» [5]
یا این عبارت از امام زمان (عج) که در یکی از توقیعات آمده است:
« مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ سَمَّانِی فِی مَحْفِلٍ مِنَ النَّاس » [6]
البته از برخی روایات به‌طور غیرمستقیم می‌توان فهمید مراد از این عمل ائمه علیهم السلام ـ که امام زمان (عج) را با القاب و کنیه‌ها خطاب می‌کردند ـ چه بوده است. مثلاً وقتی او را «قائم» می‌خوانند، ویژگی حضرت در قیام و زنده کردن دین از یاد رفته ی اسلام ـ پس از غیبت طولانی ـ به ذهن متبادر می‌شود؛ قیامی که در آن از قاتلین کربلا و از همه ی ظالمان عالم انتقام خواهد گرفت:
« عَنِ الثُّمَالِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ الْبَاقِرَ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْهِ یَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ أَ لَسْتُمْ کُلُّکُمْ قَائِمِینَ بِالْحَقِّ؟ قَالَ: بَلَى. قُلْتُ: فَلِمَ سُمِّیَ الْقَائِمُ قَائِماً؟ قَالَ لَمَّا قُتِلَ جَدِّیَ الْحُسَیْنُ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ ضَجَّتِ الْمَلَائِکَةُ إِلَى اللهِ عَزَّوَ َلَّ بِالْبُکَاءِ وَ النَّحِیبِ وَ قَالُوا: إِلَهَنَا وَ سَیِّدَنَا أَتَغْفَلُ‏عَمَّنْ قَتَلَ صَفْوَتَکَ وَ ابْنَ صَفْوَتِکَ وَ خِیَرَتَکَ مِنْ خَلْقِکَ؟ فَأَوْحَى اللهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَیْهِمْ: قَرُّوا مَلَائِکَتِی فَوَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَأَنْتَقِمَنَّ مِنْهُمْ وَ لَوْ بَعْدَ حِینٍ ثُمَّ کَشَفَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ عَنِ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ علیه السلام لِلْمَلَائِکَةِ فَسَرَّتِ الْمَلَائِکَةُ بِذَلِکَ فَإِذَا أَحَدُهُمْ قَائِمٌ یُصَلِّی فَقَالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِذَلِکَ الْقَائِمِ: أَنْتَقِمُ مِنْهُمْ».
« (ابوحمزه) ثمالی می‌گوید از امام باقر علیه السلام پرسیدم: مگر همه ی شما قیام به حق نمی‌کنید؟ کار شما مگر حق نیست؟ مگر برای به اصطلاح إثاره حق و ترویج حق به‌پا نمی‌خیزید؟ پس چرا به قائم گفتند قائم؟ حضرت فرمودند: موقعی که جدّم حسین ـ که درود خدا بر او باد ـ کشته شد، فرشتگان در درگاه خدا به شیون و زاری گریه کردند و گفتند: ای پروردگار و مولای ما! رها می‌کنی کسانی را که برگزیده تو از میان خلقت را کشتند؟ پس خداوند به فرشتگان وحی کرد که: ای فرشتگان در جای خود آرام گیرید. قسم به عزت و جلال خودم، از تمام آنها انتقام خواهم گرفت ولو بعد از مدتی باشد. عجله نکنید. سپس خدا پرده را برداشت و ائمه از نسل امام حسین علیه السلام را نشان داد. فرشتگان خوشحال شدند و فرزندان امام حسین علیه السلام را دیدند، که نُه نفر بودند (همه نشسته بودند ولی) یک نفر ایستاده و مشغول نماز بود. خداوند فرمود: به ‌وسیله ی آن کسی که درحال قیام و مشغول نماز است، از آن‌ها انتقام خواهم گرفت» [7]
دلیل این‌که آن حضرت به «مهدی» ملقب شده‌اند، این است که ایشان از جانب پرورگار هدایت شده و در دامان و ساحت قدس ربوی تربیت و هدایت یافته است. البته معنای دیگری نیز دارد که آن عبارت است از هدایت‌کننده ی به امر پنهان. به همین شکل است سایر القاب و کنیه‌های ایشان که شرح و بسط هر کدام در مورد وجود مقدس آن بزرگوار در این‌جا برای ما مقدور نیست.
اما در مورد عبارت بیان‌شده توسط پیامبر (ص) در روز غدیر باید گفت که در آن روز گویی پیامبر (ص) می‌خواست بفرماید: آگاه باشید ای مردم! من امروز اتمام حجت کردم و ائمه ی راستین و حقیقی شما را که علی و اهل بیتش علیهم السلام هستند، به شما معرفی کردم و نام آن‌ها را برای شما بردم. حال اگر بنابر هر دلیلی از صراط اهل بیت من علیهم السلام منحرف شدید و تن به ولایت کس دیگری دادید و مسیر اسلام را منحرف کردید، بدانید که در نهایت مردی از اهل بیت من علیهم السلام خواهد آمد که از جانب خدای تعالی هدایت شده است و هیچ اشکال و نقصی در او نیست و قیام می‌کند تا دین و سنت حقیقی اسلام را زنده نماید.



عبارت دوم:

« أَلَا إِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَى الدِّین »
« بدانید که اوست غلبه کننده برهمه ی ادیان »
در تشریح این جمله باید نکاتی را در ابتدا بیان کنیم؛ اولاً فرق است بین دین و دینداری؛ دین یک ارزش است و دینداری ارزشمند. مانند رابطه ی‌ بین ایمان و مؤمن که ایمان ارزش است و مؤمن ارزشمند. در مورد ائمه علیهم السلام بحثی وجود دارد که ائمه علیهم السلام ارزش هستند یا ارزشمند؟ ایمان هستند یا مؤمن؟ عدل‌اند یا عادل؟ علم اند یا عالم؟ انتقام اند یا منتقم؟ رأفت اند یا رئوف؟
در این‌باره باید بگوییم که انسان‌ها غیر از ارزش‌ها هستند. انسان‌ها باید ارزش‌ها را کسب کنند تا دارای آن ارزش‌ها بشوند. لذا اگر در مورد امام زمان (عج) بپرسند که ایشان دین است یا دیندار؟ عدل است یا عادل؟ پاسخ این است که ایشان دیندار و عادل است و در نهایت می‌گوییم ایشان ارزشمند است. در اصطلاح ادبیات می‌گویند: «ذات ثبت له صفة»؛ یعنی ذاتی که صفت و ارزشی برایش ثابت شده است، که در این صورت عبارت «أَلَا إِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَى الدِّین»‏ این‌گونه معنا می‌شود: «الا ان دینه ظاهر علی الدین»؛ یعنی دین او یا دین به سبب او بر همه ی ادیان غالب است.
نکته ی دیگر درباره ی این عبارت این است که پیامبر (ص) فرموده‌اند: «شخصِ امام زمان (عج) بر ادیان غالب است». در بیان معنای آن یک توجیه این است که بگوییم او غالب بر ادیان است؛ یعنی او دین را غلبه می‌دهد بر تمام ادیان. در مورد ائمه طاهرین علیهم السلام هر دو تعبیر (یکی این‌که بگوییم آن بزرگواران دین هستند و دیگر این‌که بگوییم دیندار هستند) وجود دارد؛ یعنی وقتی قرآن می‌فرماید:
« إِنَّما یَخْشَى اللهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماء » [8]
« (آرى) حقیقت چنین است؛ از میان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او مى ‏ترسند.»
می‌گویند منظور از «العلماء» یعنی ائمه علیهم السلام؛ یعنی این‌ها دانشمند هستند. از طرفی در زیارت آل یاسین می‌خوانیم:
« السلام علیک ایها العلم المنصوب و العلم المصبوب»
« سلام بر تو ای دانش ریخته شده از آبشار توحید و خداشناسی.»
پس اطلاق علم، بر امام زمان (عج) شده است. همچنین می‌گوییم:
« اللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَى وَلِیِّ أَمْرِکَ الْقَائِمِ الْمُؤَمِّلِ وَ الْعَدْلِ الْمُنْتَظَرِ احْفُفْهُ بِمَلَائِکَتِکَ الْمُقَرَّبِینَ وَ أَیِّدْهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ یَا رَبَّ الْعَالَمِینَ» [9]
« خداوندا درود فرست بر ولی امر خودت که قائم و آرزو و عدلِ مورد انتظار است (پس ایشان را) با ملائکه مقربین (درگاهت) بپوشان و با روح القدس یاری اش کن ای پروردگار جهانیان».
پس به امام زمان (عج) گفته می‌شود عدل؛ نه عادل. در ادبیات عرب هم به این گونه استعمال، مبالغه از باب «زیدٌ عدلٌ» می‌گویند، یعنی کسی که یک صفتی را زیاد دارد، دیگر نمی‌گویند «زیدٌ عادلٌ» (یعنی مشتق را بر اسم ذات حمل نمی‌کنند؛ بلکه خود مصدر را بر آن حمل می‌کنند) در نتیجه می‌گویند: «زیدٌ عدلٌ، زیدٌ رحمةٌ، زیدٌ علمٌ». لذا در این‌جا که گفته «انه الظاهر علی الدین»؛ یعنی خودِ امام زمان (عج) بر ادیان چیره است؛ وقتی هم خودِ امام زمان (عج) دین باشد پس جدّ ایشان ـ یعنی حضرت محمد (ص) ـ نیز دین خواهد بود.
لذا در این‌جا پیامبر (ص) می‌خواهد بگوید: آگاه باشید که خود امام زمان (عج) دین و آیین من است و شخصِ اوست که غالب بر ادیان است و یا این‌که می‌خواهد بگوید که دین امام زمان (عج) بر همه ی ادیان غالب است. پس آگاه باشید که اگر از راه ولایت اهل بیت علیهم السلام بیرون رفتید در نهایت او خواهد آمد، مؤاخذه خواهید شد و به ناچار باید به دین او بگروید.
معنای دیگری که می‌توان برای این عبارت در نظر گرفت، این است که بگوییم «الدین» یعنی دین اسلام. «أَلَا إِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَى الدِّینِ» یعنی او راهنمای دین است. ایشان راهنمای کلِ دینِ اسلام و غالب بر دین هستند. اگر بخواهیم دین را تعریف کنیم باید بگوییم که دین چتری دارد که بالای آن وجود مقدس امام زمان (عج) قراردارد. یعنی دین در اینجا به معنای ادیان نبوده و به معنای دین اسلام است. یعنی او غالب و حاکم و چیره بر کل دین اسلام است.
این‌که می گوییم دین اسلام نقطه ی بلندش وجود مقدس امام زمان (عج) است، یعنی او ولی الله است و اتصال و پیوند بلاواسطه با الله دارد. چون معنای ولی و ولایت، قرب بدون حجاب است. حجاب ممکن است گناه، غفلت و یا حتی نور باشد که بین انبیا و خداوند حجب نوری نیز وجود دارد. درنتیجه «أَلَا إِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَى الدِّینِ» یعنی کل دین، امام زمان (عج) است و در رأس مخروطِ دین قرار دارد و اگر او را نگاه کنیم، همه دین را داریم، لذا در روایات وارد شده است که اگر کسی ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام را قبول کند و بپذیرد، همه چیز را قبول کرده، و وقتی که امیرالمؤمنین علیه السلام را قبول نکند، همه چیز را منکر شده است، این امر بدان سبب است که کل دین عبارتست از وجود مقدس ائمه طاهرین علیهم السلام.
« عن أبی حمزة الثمالی، قال قال لنا علی بن الحسین زین العابدین علیهما السلام أی البقاع أفضل. فقلت الله و رسوله و ابن رسوله أعلم. فقال إن أفضل البقاع ما بین الرکن و المقام، و لو أن رجلا عمر ما عمر نوح فی قومه ألف سنة إلا خمسین عاما، یصوم النهار و یقوم اللیل فی ذلک الموضع، ثم لقی الله بغیر ولایتنا ، لم ینفعه ذلک شیئا » [10]
پس «أَلَا إِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَى الدِّینِ» نقطه ی اوج آن «ألَا إِنَّ خَاتَمَ الْأئِمَّة مِنَّا الْقَائِمُ الْمَهْدِی‏» است؛ یعنی در سه واژه تمام مختصات امام زمان (عج) و حکومت جهانی او که همه ی انبیاء به آن وعده داده‌اند، آمده که «خاتم الائمه»: یعنی وارت کل انبیاء است. «القائم» یعنی قیام‌کننده ی خالص؛ یعنی برای همه چیز قیام می‌کند: وضع دینی، اجتماعی، اقتصادی و… که تمام این معانی در القائم مندرج هست. «المهدی» هم یعنی هدایت شده از جانب خدا.
به نظرمی‌رسد پیامبر (ص) احتمالاً در ذکر سه عنوان: «خاتم الائمه»، «قائم» و «مهدی» نکته ی «الأَهَم فالأَهَم» را رعایت نموده است. یعنی به این صورت که اول مهم ترین بعد مهم‌تر و بعد مهم، به تدریج پایین می‌آید و ادامه می‌دهد. روش نگارش کتب حدیثی هم توسط بزرگانی همچون کلینی در کافی و علامه مجلسی در بحار به همین صورت بوده است.


آیات مربوط به بحث


در قرآن کریم سه آیه در تأیید جمله ی «الا انه الظاهر علی الدین» آمده است که عبارتند از:
« هُوَ الَّذی أرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ » [11]
در تفاسیر متعددی آمده است که آیه ی فوق درباره ی قائم آل محمد علیهم السلام نازل شده است [12]
« هُوَ الَّذی أرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ کَفى‏ بِاللهِ شَهیداً » [13]
البته غیر از این این آیات و روایات ذیل آن‌ها، روایات گوناگونی از جانب ائمه اطهارعلیهم السلام صادر شده‌اند که مضمون و معنای عبارت پیامبر (ص) درباره ی امام زمان (عج) را در روز غدیر معنا و تأیید می کنند.

عبارات سوم و چهارم:

« أَلَا إِنَّهُ الْمُنْتَقِمُ مِنَ الظَّالِمِینَ»
« آگاه باشید که امام زمان (عج) انتقام گیرنده از ستمکاران است »
« أَلَا إِنَّهُ فَاتِحُ الْحُصُونِ وَ هَادِمُهَا »
« آگاه باشید که او فاتح دژها و منهدم کننده ی آنهاست »
این فراز از ویژگی های آن حضرت، نشان‌دهنده ی آن است که دنیای قبل از ظهور ایشان، دارای ویژگی های خاصی است که سبب شده است تا پیامبر (ص) آن بزرگوار را این‌گونه و با این صفاتِ با اقتدار و هول‌انگیز معرفی نمایند. البته همه ی این‌ها درست است؛ زیرا اخبار فراوانی از عامّه و خاصّه به ما رسیده است که نمایانگر این است که دنیای قبل از ظهور ایشان، جولانگاه ظالمان، مشرکین و بی‌دینان است؛ کسانی که با در دست داشتن قدرت، پیوسته در حال ظلم و خیره سری در دنیا هستند. لذا پیامبر اکرم (ص) آن بزرگوار را این گونه با صلابت و هیبت معرفی می نماید. هیچ دین و آیینی، منجیِ مورد نظر خود را این‌گونه معرفی نکرده است و به دلیل همین صلابت و بزرگی در وجود ایشان است که سبب شده تا توجه بسیاری از پیروان سایر ادیان را به خود جلب کند.
از طرف دیگر این ویژگی‌، خود، نوعی دلگرمی است به شیعیان آن حضرت و مردمی که مورد ظلم و ستم واقع شده‌اند و به آن‌ها روح امید و زندگی را تزریق می‌کند؛ لذا اعتقاد به چنین منجی‌ای، سرآغاز حیاتی امید‌بخش در جامعه اسلامی و حتی سایر جوامع است که این روند رو به افزایش ظلم و ستم در جهان، بالاخره در نقطه‌ای متوقف خواهد شد و آن منجی با در هم کوفتن صلابت ظالمین و مشرکین و بی دینان، آرامش و عدل و داد جهانی را به ارمغان خواهد آورد.
البته فراموش نشود که روایات گوناگونی وجود دارد که نشان می‌دهند وقتی آن حضرت ظهور می کنند، آن‌چنان با صلابت و هیبت هستند که در دل مردم ایجاد رعب و وحشت می‌کنند. از جمله این روایت:
« عن محمد بن مسلم الثقفی قال سمعت أبا جعفر محمد بن علی الباقر علیه السلام یقول القائم منا منصور بالرعب مؤید بالنصر تطوى له الأرض و تظهر له الکنوز یبلغ سلطانه المشرق و المغرب و یظهر الله عز و جل به دینه على الدین کله و لو کره المشرکون‏ …» [14]

پی نوشت ها:
[1].  مجلسی، بحارالانوار، 37/ 211.
[2].  همان، 213.
[3]  همان، 215.
[4].  مجلسی، بحارالأنوار،51/ 71 و 38/ 304؛ شیخ طوسی، الغیبة،271؛ شیخ صدوق، کمال‏الدین و تمام النعمة،2/ 411.
[5].  مجلسی، بحارالأنوار،51/ 33.
[6].  شیخ حرعاملی، وسائل‏الشیعة،16/ 242؛ مجلسی، بحارالأنوار،51/ 33.
[7].  مجلسی، بحارالأنوار،51/ 28.
[8].  فاطر/ 28.
[9].  کفعمی، البلد الأمین،194.
[10].  شیخ طوسی، امالی،132؛ نوری، مستدرک الوسائل،1/ 149؛ مجلسی، بحارالانوار،27/ 171. با همین مضمون.
[11].  توبه/ 33 ؛ صف/ 9.
[12].  قمی، تفسیر القمی،1/ 289. قال علی بن إبراهیم فی قوله (( هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ))، فإنها نزلت فی القائم من آل محمد و هو الذی ذکرناه مما تأویله بعد تنزیله.
[13].  فتح/ 28.
[14].  صدوق، کمال الدین وتمام النعمة،1/ 330.

 نویسنده: امین خوشرفتار 

موضوعات: مناسبت ها
[شنبه 1395-06-27] [ 09:12:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  کار در سیره معصومین ...

چکیده

نگارنده :فاطمه جهان تیغ -1390

کار یعنی شغل و مظهر زنده بودن است . کار بخش اساسی زندگی انسان را تشکیل میدهد. اهمیت کار در تعالیم اسلامی به خوبی تبیین گشته است . این تعالیم با روش های گوناگون به وضوح ثابت کرده است که کار و عمل نقش اساسی در نظام تولید و عمران و فرهنگی و اخلاقی و…دارد.
از این رو اسلام نسبت به کار و تلاش تشویق زیادی کرده است . امام علی (ع) می فرمایند: «ارزش آدمی به کار و همت اوست » . پیشوایان (ع) نه تنها در گفتار کار و کارگر را محترم می شمردند بلکه خود نیز با تن خویش کار می کردند و دیگران را به کار کردن تشویق
می کردند.
لذا در این تحقیق محقق بر آن شد تا به بررسی کار و تلاش از نظر کلام و سخن ائمه ومعصومین (ع) بپردازد تا بدین طریق با پیروی از یک الگو کامل و همیشگی سعادت دنیا و آخرت را نشان دهد .

موضوعات: پایان نامه
[جمعه 1395-06-26] [ 10:33:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  تکلیف هست یا نه؟ ...

قال مولانا علي بن موسي الرضا(ع): قال رسول الله(ص):

اذا امتي تواكلت الامر بالمعروف و النهي عن المنكر فليأذنوا بوقاع من الله تعالي
هرگاه امت من به انتظار ديگران، از اجراي امر به معروف و نهي از منكر خودداري نمايند،

بايد منتظر پيش‌آمدهاي بسيار ناگوار و وقوع خشم و غضب پروردگار باشند.

(الکافی، ج 5، ص 59؛ وسائل الشیعه، ج 26، ص 118؛ بحار الانوار، ج 97، ص 92) 

موضوعات: پیام ها
[چهارشنبه 1395-06-24] [ 01:48:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  حقوق گلهای زندگی در اسلام ...

حقوق گلهای زندگی در اسلام

نگارنده:

راحله مجتهدی زاده

مقدمه

بحثی را که برای  شما عزیزان مطرح می کنیم راجع به حقوق در اسلام می باشد، بحثی است بسیار ارزنده و مفید  برای همه ، و امیدوارم پروردگار عالم عنایت کند و حضرت بقیّه الله عجل الله تعالی فرجه الشریفلطفی نماید و تا آخر این سال تحصیلی بتوانم این بحث را به جایی برسانم و من خیال می کنم اگر پروردگار  عالم عنایت کند و این بحث به جایی برسد ، بحث مفید و ارزنده ای برای همه است و امیدوارم این خیال مطابق با واقع قرار گیرد.

از نظر قرآن و روایات اهل بیت(ع) و همچنین از نظر تاریخ و تجربه اثبات شده که پدر و مادر دخالت مؤثر در سرنوشت اولاد دارند چه کودک و چه نوجوان و چه جوان . لذا با توجه به اهمیت دوران کودکی و شکل گیری پایه و اساس فرد در این دوران ،به بررسی حقوق کودک در اسلام و حقوقی که کودک  در اسلام و حقوقی که کودک بر گردن پدر و مادر دارد می پردازیم امید است مفید فایده قرار گیرد.

فرمان حقوق کودک در اسلام

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آلهدربارة کودکان و خردسالان به اولیا آنها می گوید:

«اَحبّوا الصَبیان ارحمو هم،و اذ وَعَد تُمُوهم شیيا، فَغَوالهم . فَاِنَّهُم لا یَرَونَ اِلّا اِنَّکم ترزقُو نهم.»[1]

رسول خدا  صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند : به کودکان محبت کنید و نسبت به آنها ترحم نمایید وقتی به آنها وعده دادید وفا کنید . زیرا آنها جز اینکه شما را روزی دهندة خود می بینند تصور دیگری ندارند.

و نیز علی بن الحسین امام سجاد علیه السلام دربارة حق فرزند می گوید:

«وَ اَمّا حقُّ وَلَدِکَ : فَاِن تعلم اَنَّهُ مِنکَ، و مُضافُ اِلیکَ فی عاجلِ الدنیا بخیرهِ و شرِه، و اِنّک مسئولُ عما و لیتهِ مَن حُسنُ آلماءب ، والِد  بماله علی ربه عزوجل  و المعونه علی طاعتهِ، فاعمَل فی امره عمل من یعلم انّه مثاب علی الاحسان الیه معاقب علی الاِساله الیهِ.»[2]

امام سجاد فرمودند:و اما حق فرزند تو این است که بدانی او از تو ،و پیوسته به تو در خیر و شر امر دنیا ست؛ و تو ، مسئول او از لحاظ نیک ادب کردن و راهنمایی به پروردگارش و کمک به طاعت او هستی . پس عمل تو دربارة او عمل کسی باشد که می داند در احسان به او مثاب و در مسامحه و بدی نسبت به او کیفر می بیند.

این دو حدیث به ضمیمه بسیاری از احادیث دیگر ، فشرده ای  از حقوق کودکان در اسلام بازگو می نماید. که چگونه باید این حقوق اجرا گردد.

رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در یک جمله کوتاه و فشرده بالا، حقوق کودکان را با تعبیر محبت و ترحم به آنها خلاصه فرموده است: ترحم به یک فرد ، متضمن اجراء تمام حقوق و مزایا دربارةاو می باشد. و امام سجاد علیه السلام نیز در روایت فوق به پدران یاد آور گردیده است که خیر و شر فرزند در دنیا به او بستگی دارد، و او مسئول دین و ادب فرزند و احسان به کودک خود می باشد. بنابراین پدر مهمترین مسیولیت را نسبت به کودک خود دارد. و چون محبوبترین موجود نزد خدا کودکان هستند، پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم ، فرمودند:

:«اِنَّ اللهَ لا یَغضَبُ لِشیِ کَغَضَبِهِ بِلنساءو الصَّبیان.»[3]

خداوند خشم نمی گیرد برای چیزی مانند خشمی که او را به خاطر زنان و کودکان می گیرد.

اسلام برای آنکه توجه مردم را نسبت به کودک جلب نماید ، ریاضت و مجاهدت مربیان در راه  تربیت و حسن ادارةزندگی و ایجاد رفاه و آسایش و تأمین حوائج کودکانشان را از جملة عبادت و جهاد در راه خدا می داند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده اند:«یَومَ مِن والِ عادلِ اَفضَلِ مِن عبادهِ سبعینَ سنهِ، ثُم قالَ اِلّا کُلُکُم راعَ و کُلُکُم مسئولُ عَن عیبه و لیس مِن عیبهَ و لیسَ مِن اشتغُل با صلاحِ نفسِهِ فقط و لامن صَبرِ علی الاذی کمن رفَهِ نفسهِ و اراحما، فَتعلساهِ الهلِ و الو لد بمنزلهِ الجهادَ فی سبیل الله ».

(یک شبانه روز از زندگانی والی و سرپرست عادل – که حقوق هر کسی را به آنان اعطاء می کند- برتر از هفتاد سال عبادت و پرستش و نیایش خداوند است.

سپس رسول خدا  صلی الله علیه و آله فرمودند: هان ای مردم ! همة شما نگاهبانان و شبانید، و همة شما دارای مسئولیت و رسالت نسبت به رعیت و زیر دستان خود می باشید. آنکه به اصلاح خود و دیگران سرگرم است همانند کسی نیست که صرفاً به اصلاح خویش مشغول  می نشیند. و کسی که رنج و آزار دیگران را به دوش می کشد و آنرا تحمل می نماید ، همانند کسی  نیست که عوامل رفاه و آسایش و تن آسانی خود را فراهم می سازد. مقاسات و تحمل زندگی خانواده و فرزند بمنزله جهاد و کوشش در راه خدا است.

این حدیث بازگو کننده حقیقتی است که از جهات مختلف جالب توجه می باشد . بی تفاوتی اولیاءامور و بویژه پدر و مادر نسبت به اداء حقوق فرزند در این روایت سخت نکوهش شده است و رسالت و مسئولیتی را متوجه اولیاءاطفال و همه سرپرستان به زیر دستان می نماید که حقوق همة آنها را به آنها اعطاء نمایند، و شانه از زیر بار سنگین و دشوار وظیفه سرپرستی خالی نکنند.

[1] - تفضیل وسایل الشیعه ،ج 3، ص134،مجعه البیضاءِ، ج2، ص237.
[2] -تفضیل وسایل الشیعه ج 4،ص135. محجه البیضاء،ج2،ص 241.
[3]  تفضیل وسائل الشیعه،ج 3، ص135.

ادامه

موضوعات: مقالات
[شنبه 1395-06-13] [ 12:30:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  اهمیت کار و تلاش ...

اهمیت کار و تلاش

نگارنده:فاطمه جهان تیغ

1-   مذمت شدید از بیکاری و انداختن بار خویش به دوش دیگران

2- مقدس بودن کار و تلاش

3-کار و تلاش تا پایان عمر

4- تأکید بر طلب حلال

5- بعضی از آثار درآمد حلال

6- تأکید بر اجتناب از حرام

7- بعضی از آثار شوم درآمد حرام

    1-2)مذمت شدید از بیکاری و انداختن بار خویش به دوش دیگران

       «رَوَی ابنُ عَباس قالَ: کانَ رَسولُ الله (ص)إذا نَظَرَ إلیَ الّرَجُلِ فَاَعجَبَهُ.قَالَ:هَل لَهُ مِن حِرفَةٍ ؟ فَاِن قالُوا لا قالَ : سَقََطَ مِنٌ عَینی قیلَ : وَکَیفَ ذَلِکَ یا رسول الله؟ قالَ: لِآِنَّ المُؤمِنُ اِذا یَکُن لَهُ حِرفَة ٌیَعیشُ بِدینِهِ ».

      « ابن عباس نقل می کند که رسم پیامبر (ص) این بود که وقتی با مردی برخورد می کرد که نیرو و قوتش مایه ی شگفتی آن حضرت می شد سؤال می فرمود: آیا حرفه و شغلی دارد؟ اگر جواب منفی بود می فرمود: از چشم من افتاد . زمانی که از علتش سؤال می شد می فرمود: علتش آن است که مؤمن اگر شغل و کار نداشته باشد دین فروشی خواهد کرد».

          پیامبر اکرم (ص) فرمود ند: « مَلعُونٌ مَلعُونٌ مَن ضَیّعَ مَن یَعُولُ» . « ملعون است ، ملعون است کسی که به وظیفه اش نسبت به زن و فرزندش رفتار ننماید » . [1]

     «رَسول الله (ص) وَقالَ هذه یَدٌ لا تَمَسُّهَا النّارُ»

     « انس بن مالک گفت : موقعی که رسول الله (ص)  از جنگ تبوک مراجعت می کرد سعد انصاری به استقبال آمد حضرت با او مصافحه کرد و دست سعد را زبر و خشن دید فرمود : چه صدمه و آسیبی به دستت رسیده است؟ عرض کرد یا رسول الله من با طناب و بیل کار می کنم و در آمدم را خرج معاش خانواده ام می نمایم . رسول اکرم (ص) دست او را بوسید و فرمود: این دستی است که آتش با آن تماس پیدا نمی کند».

      پیامبر اکرم (ص) فرمودند: « آِنَّ فی الجَنَّة دَرَجَةً لا یَبلُغها اِلّا امامٌ عادلٌ اَوُ ذو رَحِمٍ وشصولٍ اَو ذُو عِیالٍ صَبورٍ ». « به راستی در بهشت درجه ای  است که به آن دسترسی پیدا نمی کند مگر رهبر عادل یا کسی که اهل صله رحم بوده است یا کسی که عائله مند بوده و بر مشکلات آنان صبر و تحمل نموده است ».[2]

2-2) کار و تلاش تا پایان عمر

        اسلام از همه مسلمانان می خواهد که تا پایان عمر در هر شرایطی کار کنند. پیامبر اکرم (ص) فرمودند: « مَلعونٌ اُلقَی لَکَّهُ عَلی النّاس ». « ملعون از رحمت خدا دور است کسی که بار زندگی اش را به دوش دیگران بیندازد».

3-2)مقدس بودن کار و تلاش در اسلام

        مسأله : شکی نیست که کسب کردن و تحمیل گذران زندگی با زحمت و رنج نزد خدای متعال محبوب است و به تحقیق از پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) ترغیب و تحریص بر آن به طور عموم و بر بعضی کارها به خصوص روایات زیادی وارد شده است .

       مسأله : کسی که مال ندارد و مخارجی بر او واجب نیست مثل خرجی زن و بچه باید کسب کند و برای کارهای مستحب مانند وسعت دادن به عیالات و دستگیری از فقرا کسب کردن مستحب است . پیامبر اکرم (ص) می فرمایند: « الکَادُّ عَلَی عَلَیه ِ کا مُجاهِدِ فی سَبیل الله ِ ». « کسی که برای تأمین معاش زن و فرزندانش تلاش کند همچون مجاهدی است که در راه خدا وند می رزمد ».[3]

      « رَوَی اَنَسُ بنُ مالکٍ اَنَّ رشسول الله (ص) لَمّا اَقبَلَ مِن غَزوَةِ تَبُوکُ  استَقبَلَهُ سَعدُ الَانصاریُّ مُصافَحهُ النَبِّیُ (ص) ثُمَّ قالَ لَهُ : ما هَذا الّذی اَکتَبُ یَدیکَ ؟ قالَ : یا رشول الله اَضرِبُ بالَمِّر وَ المساحاةَ  فَاُنفِقِهُ علی عیالی فَقََّبل یَدَهُ ».

       یکی از اصحاب امام صادق (ع) به نام معلّی می گوید « رَآنی اَبُو عَبدِ الله وَقَد تَاَخَّرتُ عَنِ السُّوقِ فَقالَ  اُعدُ اِلَی عِزِّکَ». « حضرت امام صادق (ع) مرا مشاهده کردندکه دیر به سر کارم که بازار بود  می رفتم  حضرت فرمودند : زود به دنبال چیزی که موجب عزت تو است برو ». [4]

       « عَن فُضیلِ الاَعوَرِقالَ شَهِدتُ مَعاذَ بنَ کَثیرٍ قالَ لِاَبی عَبدِالله (ع) اِنّی قَد اَیسَرتُ فَاَدَعُ التَّجارةَ؟  فَقالَ: اَِنّکَ اِن فَعَلتَ قَلَّ عَقلُکَ اَو نَحوَه». « فضیل می گوید من حاضر بودم که معاذ به امام صادق (ع) عرض کرد من وضع مالیم خوب است آیا مجازم که کار را رها کنم ؟حضرت فرمودند: اگر چنین کنی به عقلت یا مانند آن نقص وارد خواهد شد».

      پیامبر اکرم (ص) فرمودند : ثَلُثَ تَخرُقُ الحُجُبَ و تَنتَهی اَلیَ ما بَینَ یَدَی الله : صَرِیرُُ اَقلامُ العُلَماءِ وَ وطیُ اَقدامِ المُجاهدینَ و صَوتُ مَغَازِلِ المُحصَناتِ» . « سه چیز است که حجاب ها را پاره می کند و به پیشگاه عظمت خدا می رسد : صدای گردش قلم های دانشمندان به هنگام نوشتنو صدای قدم های مجاهدان در میدان جهاد و صدای چرخ نخ ریسی زنان پاکدامن [ یعنی جامعه ای در حال پیشرفت است که همیشه علماء و دانشمندانش در حال نوشتن و رشد دادن علم باشند و رزمندگان آن همیشه در حال تمرین و یا پیشروی باشند و حتی زنان داخل منزل هم کار کنند]».[5]

4-2)تأکید بر طلب حلال 

      پیامبر اکرم  (ص)  فرمودند: « طَلَبُ الحَلَالِ  فَریضَةٌ عَلَی کُلَّ  مُسلِمٍ  وَ مُسلِمَةٌ». «تلاش و سعی برای بدست آوردن در آمد حلال بر هر مرد و زن مسلمان واجب است ».

     پیامبر اکرم (ص) فرمودند: « الشاخِصُ فی طَلَبِ الرِّزقِ الحَلالِ کَالمُجاهِدِ فی سَبیلِ الله». « کسی که به خاطر خدا وند در جست و جوی روزی حلال از مکانی به مکان دیگر مسافرت کند مانند رزمنده ای است که در راه خدا وند می جنگد».

     حضرت امام صادق (ع) فرمودند: « اَنَّ وَلِّیَ علیٍّ (ع) لا یَأکُلُ اِلّا  الحَلالُ لِاَنَّ صاحِبَهُ کانَ کَذلِکَ». « به تحقیق دوستداران علی (ع) جز حلال نمی خورند زیرا رهبرشان علی بن ابی طالب (ع) چنین زندگی کرده است». [6]

5-2)بعضی از آثار در آمد حلال  

1-5-2)  درآمد حلال زمینه انجام کار خوب را برای انسان فراهم می کند.

         «یا ایُّها الرَسُّلُ کُلُوا مِن الطَیِّباتِ واعملُوا صالحاً».

« ای پیامبر از کارهای غذاهای پاکیزه بخورید و عمل صالح انجام دهید ».

       با توجه به اینکه نوع تغذیه در روحیات انسان مسلماً مؤثر است و غذاهای مختلف آثار متفاوتی دارد از ارتباط این دو جمله روشن می شود از غذاهای پاکیزه بخورید و عمل صالح انجام دهید» . [7]

         در روایات اسلامی نیز می خوانیم خوردن غذای حرام جلو استجابت دعا را می گیرد حدیث معروفی که از پیامبر (ص) نقل شده شاهد این مدعی است: «  مردی خدمتش عرض کرد دوست دارم دعایم مستجاب شود ، فرمود: « طَهِّر مَا کَلتَکَ وَ لا تَدخُل بَطنَکَ الحَرام». غذای خود را پاک کن و از هر گونه غذای حرام بپرهیز ».

     « عَن دَاوودَ (ع) قالَ لِبَنی اِسرائیلَ : لاتَدخلُوُا اَجوافَکُم  اِلّا طَیِّباً و لا یَخرُجُ مِن اَفواهِکُم اِلّا طَیِّبٌ». « حضرت داوود (ع) به بنی اسرائیل فرمود : « سعی کنید جز از پاک و پاکیزه نخورید و از دهانتان جز از سخنان طیب خارج نشود».

2-5-2)بهره گیری ازدرآمد حلال سبب نورانی شدن دل وجان می گردد.

        پیامبر اکرم (ص) می فرمایند: « مَن اَکَل الحَلالِ اَربَعینَ یَوماً نوَّرَ الله قَلبَهُ». « هر کس سعی کند چهل روز از غذای حلال استفاده کند خداون متعال قلبش را نورانی می کند».

    حضرت علی (ع) می فرمایند : « ضِیاءُ القَلبِ مِن اَکلِ الحَلالِ ». « نورانی شدن دل یک عاملش بهره گیری از غذای حلال است». [8]

3-5-2)بهره گیری از حلال سبب می شودکه انسان توان کارهای مهم را پیداكند.

       حضرت امام صادق (ع) فرمودند : « اِنَّ قُرَیشاً فی الجاهِلیةِ هَدَمُوا البَیتَ فَلّما اَرادُوا بَناءَ هُ حیلَ بَینَهُم وَ بَینَهُ وَ اُلقِیَ فی رُوعِهِمُ الرُّعبُ حتّی قالَ قائِلٌ مِنهُم لَیا تِی کُلُّ رَجُلٍ مِنکُم بِاطیَبَ مَالِهُ وَ لا تَأتوا بِمالٍ اکتَسبتُموهُ مِن قَطیعَةٍ رَحِمٍ اَو حَرامٍ فَفَعَلوا  فَفّلِیِ بَینَهُم وَ بَینَ بِنائِهِ فَبَنَوُهُ ». [9]

      « به راستی در زمان جاهلیت طایفه قریش برای باز سازی ، خانه کعبه را خراب نمودند ولی وقتی خواستند آن را بسازند حالتی پیدا کردند که از انجام آن احساس ناتوانی می کردندبعضی از آن ها پیشنهاد کردند که برای ساختن خانه کعبه باید هر کس از پاکیزه ترین مالش انتخاب کرده و بیاورد و از اموالی که با رسیدگی نکردن به ارحام و بستگان و یا از حرام به دست آمده است اجتناب شود پس این کار را کردندو به ساختن کعبه موفق شدند».

4-5-2)بهره گیری از درآمد حلال سبب هدایت و توفیق دیگران می شود.

       ابن عباس نقل کرده است که علی (ع) سیصد دینار در سه شب متوالی در راه خداوند انفاق کرد در شب اول در تاریکی شب صد دینار به زنی داد که بعد معلوم شد آن زن اهل فساد بوده است و دشمنان حضرت همین مسأله را وسیله کوبیدن حضرت قرارداده و شایع کردند که علی (ع) انفاقش به زن فا سد رسیده است .  در شب دوم در تاریکی شب صد دینار به کسی داد که بعد[10]   معلوم شد آن شخص سارق و دزد بوده است و شایع کردند که آن حضرت به سارقی انفاق کردهاست و در شب سوم در تاریکی شب صد دینار انفاق کرد که بعد معلوم شد به دست ثروتمندی رسیده است که شایع کردند که علی (ع) به ثروتمندان انفاق می کند آن شایعات به پیامبر اکرم (ص) منتقل شده حضرت فرمودند : ای علی! این جبرئیل است که می گوید : خداوند انفاق های تو را پذیرفته است زیرا در شب اول به دست زنی فاسد رسید و همان مال اسباب توبه او را فراهم ساخت  و آن ها را سرمایه قرار داده و از گناه و آلودگی دست برداشته و دنبال ازدواج و تشکیل زندگی است و در شب دوم انفاقت به شخص سارق و دزد اسباب توبه را فراهم ساخت و آن مال را سرمایه قرار داده و سرمایه کسب و کار خویش قرار داده است و در شب سوم که انفاقت به دست ثروتمندی که اهل انفاق وپرداخت وجوهات شرعیه نبود قرار گرفت و همین امر سبب توبه او شد که به خود آمده و به خودش خطاب کرد که این علی بن ابی طالب است که با چه زحمتی پول در می آورد و چگونه به راحتی در راه خدا انفاق می کند و اما تو ای نفس !گرفتار بخل شده ای و زکات مالش را پرداخت نمود.[11]

6-2)بعضی از آثارشوم  در آمدهای  حرام 

1-6-2)موجب انفاق در کارهای حرام و یا بیهوده می گردد.

     « دَخَلَ عَلَیهِ قَومٌ مِن اَهلِ خُراسَانَ فَقالَ اِبتِداءً مِن غَیرِمَسألَةٍ مَن جَمَعَ مالاً مِن مَهَاوِشَ اَذهَبَهُ الله فی نَهابِرَ فَقالوا جُعِلنا فِداکَ لا نَفعَهُم هذا الکَلامَ فَقالَ (ع) از باد آید بدم شود».

       « عده ای از اهالی خراسان خدمت امام صادق (ع) مشرف شدند حضرت قبل از آنکه مسأله ای را بپرسند فرمودند: هر کس مالی را از راه های غیر مشروع به دست آورده خداوند متعال آن مال را در راه های حرام و بیهوده ای تباه می سازد که نفعی به او تداشته باشد عرض کردند ما معنای سخنان شما را نفهمیدیم حضرت به فارسی فرمودند : « از باد آید به دم شود» [ باد آورده را باد خواهد برد] . [12]

2-6-2)اگردر راه های خوب هم صرف شود علاوه بر این که پاداش ندارد. مسئولیت و گناه هم دارد.

سؤال: آیا پول حرام را می شود به فقراء داد؟

جواب: تصرف در مال حرام ، حرام است . [ زیرا در اموال دیگران هم تصرف بدون رضایت آنان حرام است و در تأخیر پرداخت نیز معصیت کرده است][13]

        پیامبر اکرم (ص) می فرماید : « مَن اَکتَسَبَ مالاً حَرامً لَم یُقبَل الله مِنهُ صَدَقَةٌ و لا عِتقاً و لا حَجاً و لا اِعتماراً و کَتَبَ الله عَزَّوَجَلَ لَهُ بِعَدَدِ اَجرِ ذلکَ اَو زلرا».  « هر کس مالی را از راه حرام بدست آورد خداوند هیچ صدقه ،آزاد کردن بنده ، حج و عمره ای را از او نمی پذیرد و به مقدار پاداش آنها برای او گناه نوشته می شود».

     پیامبر اکرم (ص) می فرماید : « لا تَکسَِبُ العَبدُ مالاًو حراماًوَ یَتَصَّدَقُ مِنهُ فَیُوجَرَ عَلَیهِ وَلا یُنفِقُ مِنهُ فَیُبارَکُ لَهُ فیهِ وَ لا یَترُکُهُ خَلفَ ظَهرِهِ الّا کانَ زادَهُ الی النّار».

    « مالی را شخصی از راه حرام بدست نمی آورد و صدقه نمی دهد که اجر و پاداش داشته باشد و انفاقی که موجب خیر و برکت باشد ندارد و آن چه برای پس از خود به بار نمی آورد سرمایه جهنم اوست.» [ چون زمینه گناه دیگران را فراهم آورده  است  و یا چون حريالّ دیگران است و در تأخیر آن معصیت بیشتر کرده است.] [14]

3-6-2)گاهی خداوند زمین و آسمان را بر او مسلط می کند.                             حضرت امام صادق (ع)می فرماید: « مَن کَسَبَ مالاً مِن غَیرِ حِلَّهٍ سَلَّطَ الله عَلَیهِ البِناءُ الماءُ و الطّینَ». « هر کس مالی را از غیر راههای حلال کسب نماید خداوند ساختمان ، آب هوارا بر او مسلط می کند».

      حضرت امام صادق (ع) « اِنَّ الله تَبَارَک َ وَ تَعالی بِقاعاً تُسََمَی المُنتَقَمِهَ فَإذا اَعطَی الله عَبداً مالاً لَم یُخرَجُ حَقَّ الله عَزَّوَجَلَ مِنهُ سَلَّطَ اللهُ عَلَیهِ بُقعَهً مِن تلکَ البِقاعَ فَاَتلَفَ ذلکَ المالُ فیها ثُمَّ ماتَ وَ تَرکَها». « به راستی برای خداوند بقعه و ساختمان هایی است که انتقام گیرنده نامیده شده است پس زمانی که خداوند به بنده ای مالی عطا می کند و او حقّ خداوند ( زکات و انفاق های مستحبی) را از آن مال نپردازد خداوند یکی از آن بقعه ها را براو مسلط می کند پس مالش را درآن صرف[15] نماید و می میرد و آن بقعه و ساختمان می ماند[ و نمی تواند با خود ببرد و در نتیجه سودی به حالش نخواهد داشت ].

4-6-2)سبب فساد نسل می شود.

         پیامبر اکرم (ص) می فرماید: « کَسبُ الحَرامُ یَبینُ فی الذُّرّیّةِ». « درآمد حرام [ آثار سوئش] در نسل و ذریه انسان آشکار می شود». [16] 

5-6-2)دعاهایش مستجاب نمی شود. 

         حضرت امام صادق (ع)می فرماید: « إِذا اَرادَ أَحَدُکُم اَن یُستَجابُ لَهُ فَلیُطَیِّبُ کَسبَهُ ». « اگر هر کدام از شما ها بخواهد دعایش مستجاب شود پس باید کسب و درآمدش را پاکیزه قرار دهد».

هر گاه مال حرام به دیگران منتقل شود برای آنان توفیق کار خوب را فراهم نخواهند کرد . نقل است یکی از علماء مریدی داشت که او چیزکی از مال دنیا داشت در حدی که زکات بر او تعلق نمی گرفت روزی پیش شیخ آمد و گفت : زکات مال را برای که بدهم؟ جواب داد : به هر کس دلت می خواهد مرید برفت و نابینایی را در راه دید برهنه و مضطرب ،یک مشت زر به وی داد اتفاقاً  روز دیگرمرد نابینا را در همان جا دید که به نابینای دیگر راز می گوید : که دیروز شخصی مشت زر به من داد من به خرابات شدم و شراب خریدم و با فلان مطربه خوردم . مرید همان که اسرار دیروز از نا بینا شنید به اضطراب پیش شیخ ابوالعباس آمد که راز باز گویدپیش از آن که سخن آغاز شود شیخ یک درهم به او داد و گفت : بیرون رو و هر کس پیش آمد بدو ده و آن درم از مزد کلاه دوختن بود مرید بیرون رفت نخست زن فقیری را دید درهم را به او داد و پشت سر او رفت و مرتصد حال او[17] گشت  دید زن فقیر به خرابه ای رفت و مرده کبکی را از دامن خود به آنجا انداخت مرید زن فقیر را گفت : این چه رازی است از من پنهان مکن : گفت : هفت روز است خود و بچه هایم چیزی گیر نیاورده و به ذلت سؤال گردن ننهاده ایم به ناچار اصطرار وادارم کرد کبک مرده را از خرابه بردارم با اطفالم سد رمق نمایم حال که این درم را خدا رسانید کبک مرده را بر ما حرام گردید آن را انداختم مرید با نهایت تعجب پیش شیخ آمد و هر دو جریان را به شیخ گفت : شیخ پاسخ داد که حاجت به گفتن تو نبود به یقین بدان که تو معامله با ظالمان و اعوان آن ها میکنی سزاوار است پول آن نابینا در خرابات خمر خورد و آن چه از کسب حلال حاصل شده حتماً به چنین جایی می رسد که از یک زن فقیر و صغیر بچه های او را از مرگ  نجات بخشند. [18]

6-6-2)عذاب الهی را در پی خواهد داشت .

       پیامبر اکرم (ص) می فرمایند:   « قالَ الله عَزَّوَجَلَ مَن  لَم یُبالُ مِن اَی بَابٍ  اِکتَسَبُ الدَّینارَ و الَّدرهَمَ لَم أبَالِ یََومَ القیامة ِ مِن اَی ِّ اَبوابِ اَلنّارِ اَدخَلتُهُ». خداوند عزوجل می فرماید: « هر کس برایش مهم نباشد که از چه راهی در آمد کسب می کند من هم برایم مهم نیست که او را از چه دربی از درب های جهنم داخل نمایم ». [19]  

[1] - محمد وحیدی،درآمدهای حلال و حرام ، انتشارات سنابل ، 1386،ص 371
[2] - همان ص 372
[3] - محمد وحیدی،درآمدهای حلال و حرام ، انتشارات سنابل ، 1386،ص 372
[4] - همان ، ص 373
[5] - محمد وحیدی،درآمدهای حلال و حرام ، انتشارات سنابل ، 1386،ص 373
[6] - همان ،ص 374
[7] - محمد وحیدی،درآمدهای حلال و حرام ، انتشارات سنابل ، 1386،ص 374
[8] - محمد وحیدی،درآمدهای حلال و حرام ، انتشارات سنابل ، ، ص 375
[9] -همان، ص 375
[10] - همان ، ص 376
[11] - محمد وحیدی،درآمدهای حلال و حرام ، انتشارات سنابل ، 1386،ص 376
[12] - همان ، ص 26
[13] - محمد وحیدی،درآمدهای حلال و حرام ، انتشارات سنابل ، 1386، ص 26
[14] همان ،ص27
[15] -  همان ، ص 27
[16] - محمد وحیدی،درآمدهای حلال و حرام ، انتشارات سنابل ، 1386،ص28
[17] - محمد وحیدی،درآمدهای حلال و حرام ، انتشارات سنابل ، 1386،ص29
[18] - همان، ص 29
[19] - همان ، ص29

موضوعات: مقالات
[چهارشنبه 1395-06-10] [ 07:54:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت