حدیث لوح

حديث لوح گفتارى است نورانى در معرفى اوصياء و جانشينان پيامبر مكرم اسلام صلى اللَّه عليه و آله. حديثى كه با معرفى تك‏تك معصومين عليهاالسلام پرده از بعضى از وقايع و اتفاقات زمانهاى آنها برمى‏دارد ما در اينجا جهت اختصار فقط به نقل ترجمه اين حديث كفايت مى‏كنيم:

ابوبصير از امام صادق عليه‏السلام روايت نموده است كه حضرت فرمود:

“پدرم امام باقر عليه‏السلام به جابر بن عبدالله انصارى فرمود: من با تو كارى دارم چه وقت مناسب است كه تو را مكان خلوتى ببينم و از تو پرسش نمايم؟ جابر گفت: هر وقت كه اراده فرمائيد. حضرت روزى با او خلوت كرده و به او فرمود: اى جابر! درباره آن لوحى كه در دست مادرم فاطمه عليهاالسلام دختر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله ديدى و آنچه كه در آن نوشته شده بود، به من خبر ده! جابر گويد: خدا را گواه مى‏گيرم كه در زمان زندگى پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله به حضور حضرت زهرا عليهاالسلام مشرف شدم تا تولد حسين عليه‏السلام را به آن حضرت تبريك و تهنيت گويم.

در دست آن حضرت لوحى سبز رنگ ديدم، گمان كردم زمرد است، با خطى سپيد مانند نور خورشيد روى آن نوشته شده بود. عرض كردم: پدر و مادرم به فدايت باد! اى دختر رسول خدا! اين لوح چيست؟ فرمود: اين لوحى است كه خداوند عزوجل به پيامبرش هديه كرده و در آن نام پدر و نام شوهر و فرزندان و جانشينان از فرزندانم نوشته شده است و پدرم به خاطر خشنودى من آن را به من بخشيده است. جابر گويد: حضرت آن لوح را به من داد. من آن را خوانده از روى آن نسخه‏اى برداشتم.”

امام باقر فرمود: “آيا مى‏توانى آن را به من نشان دهى؟” گفت: “آرى.” حضرت با وى به خانه‏اش رفت. جابر نامه‏اى را بيرون آورد. حضرت فرمود: “اى جابر! تو در نوشته خودت نگاه كن تا من بر تو بخوانم!” جابر در نسخه خود نگريسته، پدرم حضرت باقر بر او قرائت فرمود، به خدا سوگند حتى يك حرف با نوشته او مخالفت نداشت.

جابر گفت: “خدا را شاهد مى‏گيرم كه به همينگونه در آن لوح نوشته ديدم: بنام خداوند بخشنده مهربان، اين نوشته‏اى است از سوى خداوند شكوهمند و با حكمت براى محمد، نور و فرستاده و نماينده و راهنمايش كه فرشته وحى آن را از سوى پروردگار جهانيان آورده است، اى محمد نامهاى مرا بزرگ شمار، نعمتهايم را سپاس گزار، الطاف و بخششهايم را منكر مباش! همانا من خدايم، جز من خداوندى نيست، در هم شكننده زورگويان، نابودكننده گردنفرازان، خواركننده ستمگران و پاداش‏دهنده روز جزايم. همانا من خدايم و جز من خداوندگارى نيست هر كس به غير فضل من اميدوار باشد و يا از غير عدالت من بترسد، او را به گونه‏اى عذاب كنم كه هيچ‏يك از جهانيان را بدانگونه عذاب نكرده باشم، پس مرا پرستش كن و بر من توكل نما!

من هيچ پيامبرى را مبعوث نكردم و دوران هيچ پيامبرى پايان نيافته مأموريتش سپرى نشد مگر اينكه برايش جانشينى قرار دادم. من تو را بر پيامبران برترى داده جانشينت را بر جانشينان فضيلت بخشيدم، و به دو نوه و به دو شير بچه‏ات، حسن و حسين بعد از او تو را گرامى داشتم، حسن را پس از سپرى شدن دوران پدرش، معدن علم خود و حسين را نگهبان گنجينه وحى‏ام قرار دادم و او را به شهادت گرامى داشته فرجام كارش را به خوش‏بختى و سعادت ختم كردم، او برترين شهيد و درجه شهادتش والاترين درجه است، كلمه تامه خود را با او قرار دادم و حجت بالغه من نزد اوست، پاداش و كيفرم را با وساطت خاندان او انجام مى‏دهم، نخستين نفر از خاندان او على، سرور عابدان و زيور اولياء گذشته من است و پسرش همنام جد پسنديده‏اش محمد كه شكافنده علم و معدن حكمت من است، ناباوران درباره جعفر نابود مى‏شوند و آن كس كه او را رد نموده پذيرايش نباشد، همانند كسى است كه مرا رد كرده است.

اين گفتار حتمى و راستين مناست كه جايگاه جعفر را گرامى داشته من او را درباره دوستان و پيروان و يارانش خشنود مى‏سازم، پس از او موسى را در شرايطى آشفته و تاريك انتخاب مى‏كنم، زيرا رشته سنت واجبم بريده نگشته و حجتم پوشيده نخواهد ماند و دوستانم هرگز به زحمت نخواهند افتاد. آگاه باش! هركس منكر يكى از آنان شود، مانند آن است كه نعمتم را انكار كرده باشد و هركس يك آيه از كتابم را تغيير دهد، بر من تهمت و افترا بسته است. واى بر افترا زنندگان منكر به هنگام سپرى شدن دوران بنده‏ام و حبيب و برگزيده‏ام موسى! آگاه باشيد! كسى كه هشتمين نفر را تكذيب كند، همه اولياء مرا تكذيب كرده است.

على، ولى و ناصر من و كسى است كه زحمتهاى پيامبرى بر دوش او گذارده شده است و با تحمل بار سنگين آن او را آزموده‏ام. وى را ديوى خودخواه و مستكبر خواهد كشت و در شهرى كه ذوالقرنين، اين بنده شايسته، آن را ساخته است، در كنار بدترين مخلوقم دفن خواهد شد. اين گفتار حتمى است كه ديدگانش را به محمد پسرش و جانشين پس از او روشن خواهم ساخت.

او وارث علم و معدن حكمت و جايگاه راز نهانى و حجت من بر آفريدگانم است. بهشت را جايگاهش قرار داده شفاعتش را درباره هفتاد نفر از افراد خانواده‏اش كه همگى مستوجب آتش جهنم باشند مى‏پذيرم، و پسرش على كه ولى و ناصر و شاهد و گواه من در بين مخلوقاتم و امين بر وحى‏ام مى‏باشد دوران او را با سعادت و نيكبختى ختم مى‏كنم و از او دعوت‏كننده به راهم و نگهبان دانشم حسن را بيرون مى‏آورم، و بعد اين دوران را به پسرش (محمى) تكميل مى‏كنم كه رحمت براى جهانيان است، كمال موسى و روشنائى عيسى و پايدارى ايوب بر اوست، به زودى دوستانم در دوران او خوار گردند و سرهايشان همچون سرهاى ترك و ديلم به هديه فرستاده شود، آنان كشته و سوزانيده مى‏شوند و پيوسته در حال ترس و رعب و اضطرابند، زمين از خونشان رنگين و فرياد و آه و ناله در بين زنانشان گسترش يابد، آنان دوستان راستين من مى‏باشند، هرگونه آشوب كور و تاريك را به وسيله آنان دفع كنم و تزلزلات و دگرگونيها را بوسيله آنان برطرف سازم و سختيها و زنجيرها را توسط آنان بگسلم. درود و رحمت پروردگارشان بر ايشان باد! و آنان همان راه يافتگانند.(1) 

1ـ از كتاب فاطمه زهرا عليهاالسلام شادمانى دل پيامبر/ ص ۴۱۳.

 
موضوعات: داستانها, احادیث
[سه شنبه 1396-11-17] [ 12:25:00 ق.ظ ]