داستان زندگی | ... | ||
? یا من له الدنیا و آلاخره ارحم من لیس له الدنیا و الآخره
? مردی بود که تمام عمر خود را در معصیت به سر برده بود. در مدت زندگیاش هرگز خیری از او صادر نشده بود و صلحای شهر و اتقیای روزگارش از او دوری میجستند و از وی نفرت داشتند. ناگاه! موکل قضا دست بر دامان عمرش دراز کرد، ملکالموت آهنگ قبض روحش نمود. چون یقین به مرگ کرد و یافت که وقت رحلتش رسیده، به جراید اعمال خود نظر کرد و آن را از اعمال صالحه خالی دید، به جویبار عمل خود نگریست، شاخی که دست امید بر آن زند، نیافت. عاجزانه آهی از دل بی قرار برکشید و گفت: يا من له الدنیا و الآخره ارحم لمن لیس له الدنیا و الآخره؛ یعنی: ای آن که دنیا و آخرت از توست رحم کن بر حال کسی که نه دنیا دارد نه آخرت. این را گفت و جان داد.
? اهل شهر بر فوت او شاد شدند و وی را در مزبلهای انداختند و رویش خس و خاشاک ریختند و آن موضع را از خاک پر کردند. شب، یکی از بزرگان خواب دید که: فلانی درگذشت و او را در مزبله انداختند. برخیز و او را از آن جا بردار و غسل بده و کفن کن و بر وی نماز بخوان و او را در مقبره صُلحا و اتقیا دفن کن . گفت: خداوندا ! او بد عمل بود و در میان خلق به بدکاری و بد نامی مشهور بود. چه چیز به درگاه کبریا آورد که مستحق کرامت و بخشش گردید؟
? خطاب آمد: چون به حال نزع رسید، در جراید اعمال خود نظر کرد و به جز خطا و معاصی چیزی ندید؛ بنابراین مفلسوار به درگاه ما نالید و عاجزانه دست به دامن فضل ما زد. پس به بیچارگی و عجز او رحمت کردیم و گناهان وی را از نظر پوشاندیم و از عذاب الیمش نجات دادیم و به نعیم مقیمش رساندیم..
[پنجشنبه 1397-03-31] [ 01:49:00 ق.ظ ]
لینک ثابت نروم از سر کویت چه برانی چه بخوانی به تو مأنوسم و یکدم زتو مأیوس نگردم بنوازی بگدازی تو حکیمی تو بصیری من بیچاره به غفلت ز تو هر سو بگریزم که مرا می دهد از لطف پناهی؟ تو پناهی چه عذابم کنی از خشم و چه از مهر ببخشی هرچه خواهی به سرم آر ولی روی مگردان وای از سختی جان کندن و از لحظة مرگم “میثم” از کوی تو جایی نرود گفتم و گویم 1397/04/11 @ 22:46
|
یا اله العاصین.الهم عجل لولیک الفرج