اگر دنیا بد است، چرا 124 هزار پیامبر خدا در آن زندگی کرده اند و اولیای بسیاری در آن روزگار گذرانده اند؟ | ... | |
چالش می دانم که از سخنان تکراری و کلیشه ای خسته شده ای! قصدم این نیست که دوباره همان ها را تکرار کنم، اما باید به دو نکته توجه کنی: اول اینکه گاهی اوقات به سخن هایی برمی خوری که تکرار آن لازم است و نباید از تکراری بودن آنها ملول شوی! برخی سخنان مثل نماز است که تکرار آن در شبانه روز فواید فراوان دارد. از این رو وعظ و نصیحت اگرچه تکراری باشد، خالی از فایده نیست بلکه گاهی فواید آن بی شمار است و من و تو را در طی مسیر کمال و رسیدن به مراقبه، محاسبه و مشارطه ـ که علمای اخلاق بسیار بر آن تأکید می کنند ـ کمک می کند. دوم آنکه بعضی اوقات اگر از همان چیزهای تکراری از ما بپرسند، پاسخ آن را به خوبی نمی دانیم؛ چون به خوبی در آن دقت نکرده ایم و ابعاد مختلف آن را بررسی ننموده ایم و گاه آن را اشتباه متوجه شده ایم! مثلاً من و تو بارها و بارها پای منبرها و کلاس های درس و رادیو و تلویزیون از مذمت دنیا شنیده ایم و فهمیده ایم که نباید به این دنیای فانی دل بست، ولی با این همه، معنا و مفهوم آن را به خوبی درک نکرده ایم. حالا من چند پرسش مهم طرح می کنم تا خود را بسنجی که ایا توان پاسخ گفتن به آن را داری یا نه: ـ ایا ما با پای خود به این دنیا آمده ایم که در انتخاب دنیا آزاد باشیم؟ ـ اگر دنیا بد است، چرا 124 هزار پیامبر خدا در آن زندگی کرده اند و اولیای بسیاری در آن روزگار گذرانده اند؟ ـ اگر باید از دنیا پرهیز کرد، پس این نعمت های فراوان ـ مانند میوه های درختان و رودهای خروشان و… ـ برای چه کسانی آفریده شده است؟ ـ اگر حب دنیا بد است، ایا محبت به زن و فرزند و پدر و مادر و فامیل و دوست ـ که از اجزای دنیایند ـ نیز بد است؟ ـ ایا دنیاگریزی ما را به عزلت و گوشه گیری و رهبانیت ـ که در اسلام ممنوع شده ـ و دوری از جامعه نمی کشاند؟ ـ ایا واگذاردن دنیا به اهل آن، باعث تسلط کافران و مشرکان بر اهل ایمان نمی شود؟ و حالا تو خوب متوجه می شوی که در ورای آن وعظ های تکراری و خبرهای فراوان، پرسش های بی پاسخ بسیاری داری که یا به آن پاسخ نگفته اند یا در پاسخ آنها تأمل و تفکر نکرده ای! تردیدی نداشته باش که دنیا آفریده خدای توست و ایات فراوانی در قرآن به ذکر ابعاد مختلف آن و نیز نعمت های متنوع و رنگارنگ دنیا اختصاص یافته است. در روایات نیز از دنیا به خوبی یاد شده و دار انبیای الهی و اولیا و صالحان نامیده شده است. از این رو تو خود می توانی نتیجه بگیری که دنیا که آفریده پروردگار است نمی تواند بد باشد؛ چون آن ذات بی همتا خود مبدأ و منشأ خیر و نیکی است و هر چه از او صادر می شود جز خوبی و نیکی نخواهد بود. پس همان گونه که آن پروردگار شایسته ستایش است، نعمت های او ـ که از جمله آنها دنیاست ـ نیز ستودنی است. پس حتماً می خواهی بگویی دنیا خوب است، اما حب دنیا و دوست داشتن آن بد است! اما نه! این گونه نیست! حتی حب دنیا و دوست داشتن دنیا نیز امر مذموم و ناپسندی نیست. پدر و مادر و برادر و خواهر و دوست و فامیل تو از اجزای این دنیایند و تو باید آنها را دوست داشته باشی! در روایات به دوست داشتن پدر و مادر و فرزند و همسر و… بسیار سفارش شده است و بخشی از این دوست داشتن کاملاً طبیعی و فطری است. مگر می توان به پدر و مادر گفت که فرزندت را دوست نداشته باش؟! پس همان طور که دنیا بد نیست، دوست داشتن نعمت های آن نیز بد نیست! پس آن همه روایت در مذمت دنیا برای چیست؟ پس روایاتی که مردمان را به شدت از دنیا پرهیز داده است چه معنایی دارد؟ اینجا مهم ترین بخش بحث است. مؤمن باید بداند که دنیا با همه زیبایی ها و رنگارنگی آن طی شدنی و تمام شدنی است و حال او در دنیا باید حال مسافری باشد که چند روزی در مسافرخانه است. انسان در سفر می کوشد بهترین مسافرخانه را برای خود تهیه کند، اما هرگز به آن چهاردیواری دل نمی بندد؛ چون می داند که فردا باید آن را ترک کند. مؤمن باید دنیا را دوست بدارد، اما نه به شکل افراطی! آنچه در روایات از آن نهی شده، حب و علاقه افراطی به دنیاست. علاقه ای که گاه باعث می شود انسان، مسافر بودن خود را فراموش کند. علاقه افراطی و فله ای به دنیا گاه باعث می شود آدمی به روی همنوعان خود شمشیر بکشد و برای رسیدن به قدرت و ثروت آنها را نابود کند. از این رو ـ چنان که در روایت آمده است ـ حب دنیا از نوع افراطی آن ریشه همه خطاها و جنایت هاست. در مقابل، باور به معاد و ذکر و یاد قیامت و تفکر و تأمل در هستی (اعم از انسان و جهان) باعث می شود که علاقه به دنیا حالت افراطی پیدا نکند و فرد را به سقوط در دره های گمراهی نکشاند. نهج البلاغه امیرمؤمنان علی(علیه السلام) سرشار از اندرزها و حکمت هاست. بخشی از این اندرزها به مسئله دنیا اختصاص دارد و آن حضرت طی آن، مردمان را از شیفتگی غیرطبیعی و غیرفطری به دنیا و افراط در دنیادوستی باز می دارد. آن بزرگوار پیش از روزگار خلافت، در سفارش خود به سلمان فارسی چنین فرموده است: «اما بعد، دنیا ماری خوش خط و خال را می ماند، با پوستی نرم و زهری کشنده! از جاذبه های فریبایش روی گردان که همدمی تو با آن را فرصت کوتاهی است. خویش را از اندوه هایش وارهان که تو را در جدایی آن و نیز در فراز و فرودش تردیدی نیست. هرگاه به آن شیفته تر شدی بیشتر نگران باش که دنیاداران هرگاه به یکی از شادی های دنیا اطمینان می یابند یا با شرایطی مأنوس می شوند، دنیاشان فرو می کشد و به پرتگاهی هراس آورشان می سپارد.»* * نهج البلاغه، نامه 68.
[پنجشنبه 1397-11-25] [ 11:47:00 ق.ظ ]
لینک ثابت |