عبارت چهاردهم:

« أَلَا إِنَّهُ الْمُفَوَّضُ إِلَیْه »
« ‏آگاه باشید! او کسی است که امور به او تفویض شده است »
تفویض کارها دو معنا دارد: یک معنا این است که خدا کاری را واگذار کند و خودش دستش بسته شود که این با تفکر توحیدی اسلام سازگاری ندارد؛ زیرا طبق تفکر توحیدی، این خداوند است که جهان، انسان و موجودات را اداره می‌کند. ارتباط خدا با این جهان ارتباط حکیمانه و تدبیر دائمی و پیوسته ی با جهان است. باید توجه داشت که معنای غلط تفویض این است که بگوییم: خدا خلق کرده است و دیگر هیچ کاری با جهان ندارد ـ که این عقیده ی یهود و مفوّضه است ـ ؛ درحالی‌که معنای صحیح تفویض این است که خودش در اختیار گذاشته و خودش مالک است. مثلاً شما برای فرزندتان دوچرخه می‌خرید، پول هم می‌دهید، آزاد هم هست؛ ولی شما مالک هستید و مالک‌تر بودن خود نسبت به فرزندتان را حفظ می‌کنید.
پیغمبر اکرم (ص) در خطبه ی غدیر در مورد امام زمان (عج) فرمود: «أَلَا إِنَّهُ الْمُفَوَّضُ إِلَیْه»، که این تفویض برای ائمه ی دیگر هم بوده است؛ اما این‌که پیغمبر اکرم (ص) در مورد امام زمان (عج) آن را بیشتر نمایان کرده است، به این دلیل است که در این‌جا تفویض یکی از اصول اولیه ی شخصی امام زمان (عج) است؛ یعنی امام عصر (عج) ـ که تنها مجری به تمام معنا و همه جانبه ی اسلام و قرآن است ـ باید مفوض الیه باشد؛ یعنی خداوند باید امر دین را به او تفویض کند تا بتواند دین را در گستره ی زمین نشر بدهد. مرحوم کلینی در این مورد ده روایت در کتاب کافی آورده است که یک نمونه را ذکر می‌کنیم:
« عَنْ أبِی إسْحَاقَ النَّحْوِیِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أبِی عَبْدِ اللهِ علیه السلام فَسَمِعْتُهُ یَقُولُ إنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ أدَّبَ نَبِیَّهُ عَلَى مَحَبَّتِهِ فَقَالَ وَ إنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ. ثُمَّ فَوَّضَ إِلَیْهِ فَقَالَ عَزَّوَجَلَّ وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ قَالَ عَزَّوَجَلَّ مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أطاعَ اللهَ قَالَ ثُمَّ قَالَ وَ إنَّ نَبِیَّ اللهِ فَوَّضَ إِلَى عَلِیٍّ وَ ائْتَمَنَهُ فَسَلَّمْتُمْ وَ جَحَدَ النَّاسُ فَوَ اللهِ لَنُحِبُّکُمْ أنْ تَقُولُوا إِذَا قُلْنَا وَ أنْ تَصْمُتُوا إذَا صَمَتْنَا وَ نَحْنُ فِیمَا بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ مَا جَعَلَ اللهُ لِأَحَدٍ خَیْراً فِی خِلَافِ أمْرِنَا» [59]
«ابی اسحاق نحوی گوید: وارد شدم بر امام صادق علیه السلام شنیدم که حضرت فرمود: خداوند متعال با روش محبت، پیامبرش را تربیت کرده بود. و آنگاه فرموده است: تو دارای خلق، اخلاق و آداب بزرگی هستی. سپس به او تفویض نمود (یعنی زمینه تفویض محبت است) سپس گفته است: آن چه پیغمبر (ص) برای شما می‌آورد بگیرید و آنچه نهی می‌کند از آن باز دارید. سپس حضرت صادق علیه السلام فرمودند: پیغمبر خدا امور دین را به علی علیه السلام واگذار کرد و او را امین دانست. آنگاه به ابی اسحاق نحوی می‌گوید: شما شیعیان، تسلیم شدید و مردم، علی را منکر شدند. به خدا قسم ما دوست داریم بگوئید موقعی که ما گفتیم و ساکت بشوید موقعی که ما ساکت شدیم و ما واسطه بین شما و خدا هستیم و خدا قرار نداده برای کسی چیزی را بر خلاف امر و فرمان و راه ما. [یعنی کسی که خیر می‌خواهد، خیرش در این است که راه ما را طی کند.]»

عبارت پانزدهم:

« أَلَا إِنَّهُ قَدْ بُشِّرَ بِهِ مَنْ سَلَفَ بَیْنَ یَدَیه »
« بدانید او کسی است که گذشتگان قرون پیش به او بشارت داده اند »
اعتقاد به مهدویت و وجود مصلح کل، اعتقاد همه ادیان، و تمامی سیستم‌های فکری، حتی نظام‌های فکری غیردینی (که اغلب سیستم های فکری سیاسی هستند) می‌باشد. همان‌طور که می دانیم برخی از نظام های فکری بشر، دینی هستند ـ که در رأس مخروط اندیشه ی آن‌ها خدا قرار دارد ـ و تعدادی هم غیردینی هستند؛ مثل سیستم فکری ماتریالیسم؛ چون بشر به‌طور طبیعی و فطری انتظارِ حکومت و دنیایی را می‌کشد که در آن، هیچ بی‌عدالتی، ظلم و ستمی نباشد تا در آن‌جا بتواند حکومت کند. در این قسمت، که به اصطلاح، بخش موعود ملل و ادیان است، حضرت می فرمایند: « أَلَا إِنَّهُ قَدْ بُشِّرَ بِهِ مَنْ سَلَفَ بَیْنَ یَدَیه » و نمی فرمایند: تمام انبیا به او بشارت داده‌اند؛ بلکه می فرمایند: «قد بشّر به من سلف القرون بین یدیه»؛ تمام قرونی که در گذشته بوده‌اند به او وعده داده‌اند. منظور حضرت این است که چه نظام های دینی، چه نظام های غیردینی، چه فکرهای فلسفی و چه فکرهای اجتماعی، تمامشان به مهدی موعود وعده داده‌اند؛ منتها هرکدام از اینها یک بُعد از این موعود را معرفی کرده‌اند؛ چون اولاً این وعده فطری است؛ ثانیاً موعود ادیان است؛ ثالثاً تمام نظام های فکری در انتظار چنین حکومتی هستند. پس تشکیل چنین حکومتی که (از نظر عمومی) در آن جا عدل و داد، حکومت کند و پایه ی این حکومت خدا باشد، بسیار مطلوب است که این مطلب را برخی از آیات و روایات هم بدان اشاره دارند:
« یَعْبُدُونَنی‏ لا یُشْرِکُونَ بی‏ شَیْئاً » [60]
« لَا یَبْقَى أَرْضٌ إِلَّا نُودِیَ فِیهَا شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله » [61]
این مسأله مورد تأکید آموزه‌ها و مدارک دینی ما است. پس نکته ی مهم و شاهکار این وعده، حتمی و بطلان‌ناپذیر بودن و قطعی بودن ظهور امام زمان (عج) و غلبه‌اش بر دنیا است؛ زیرا خداوند فرمود:
« وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُون ‏» [62]
و نیز فرمود:
« وَعَدَ اللهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِم » [63]
که اگر در مدارک دینی ما، پیش‌گویی‌های اناجیل اربعه، اسفار تورات، کتاب‌های زند، پازند و پانیشاد‌های زرتشتی‌ها و در کتب هندوها ، کتب برهمایی ها و نوع کسانی که الان در دنیا اسمی از آن‌ها هست را مشاهده کنیم- با وجود همه تحریفات شان - به آن حضرت علیه السلام وعده داده‌اند.

عبارت شانزدهم:

« أَلَا إِنَّهُ الْبَاقِی حُجَّةً وَ لَا حُجَّةَ بَعْدَه »
« بدانید! او حجت باقی است و هیچ حجتی بعد از او نیست.»
حجت یعنی «ما به یحتج فعل»؛ دلیلی که یک کار با استناد به آن انجام می شود و احتجاج یعنی دلیل آوردن. وقتی می‌گوییم برای چیزی دلیل می‌آوریم، خودِ دلیل، حجت است. همچنین این واژه (حجت) یک نوع اسم و لقب برای ائمه علیه السلام است. لذا حضرت می‌فرماید این آخرین حجت پایدار خداست؛ یعنی از سال 260ق که امام حسن عسکری علیه السلام به شهادت رسیدند، امام زمان (عج) حجت روی زمین هستند.
سؤالی که اینجا مطرح می شود این است که اگر پس از آن حضرت حجتی نیست، مسئله ی رجعت حضرت عیسی علیه السلام و ائمه علیهم السلام چگونه توجیه پذیر است؟ در پاسخ می گوییم روایات زیادی داریم که برخی از ائمه علیهم السلام پس از امام زمان (عج) باز می‌گردند و حکومت می‌کنند؛ مثل امام علی علیه السلام، امام حسین علیه السلام و برخی از ائمه علیهم السلام. در این‌که اصل رجعت طبق آیه ی: «پروردگارا! ما را دوبار میراندى و دو بار زنده کردى» [64] جزء ضروریاتِ اعتقادات شیعه است شکی نیست؛ اما تعبیر «لاحجة بعده»، ناظر به ‌عنوان حجت که امامت و مسئولیت است می باشد و نظری به رجعت دیگر امامان ندارد؛ زیرا که آنان حجت‌های قبلی هستند که دوباره رجعت خواهند کرد؛ مثل حضرت عیسی علیه السلام که می‌آیند و به عنوان وزیر امام زمان (عج) پشت سر ایشان نماز می‌گزارند: «یُصَلِّی خَلْفَه‏» [65] اما حضرت عیسی علیه السلام به تنهایی حجت مستقل نیستند. حجت بودن ایشان تحت حجیت امام زمان (عج) خواهد بود. اگر هم امیرالمومنین و امام حسین علیهماالسلام تشریف بیاورند، ـ با این‌که افضل از امام زمان علیه السلام هستند ـ ولی حکومت به‌نام امام زمان علیه السلام است و لذا «أَلَا إِنَّهُ الْبَاقِی حُجَّةً وَ لَا حُجَّةَ بَعْدَه» نشان می‌دهد که ایشان به‌ عنوان آخرین نفر است که حکومت جهانی خدا را تشکیل می‌دهد و اگر قرار است تا قیامت بقیه ی ائمه علیهم السلام هم بیایند ـ که می‌آیند ـ ذیل حکومت امام زمان (عج) هستند؛ نه این‌که حجیت مستقلی داشته باشند.

عبارت هفدهم:

« و لا حق الا معه و لا نور الا عنده »
« هیچ حقی نیست مگر همراه اوست و هیچ نوری نیست مگر در نزد اوست »
در عبارت فوق بر سر کلمات «حق» و «نور»، «لا»ی نفی جنس آمده است و می گوید که حق همیشه همراه آن حضرت و نور حقیقی در نزد اوست و با وجود او نه حقی و نه نور حقیقی دیگری وجود دارد.
حق کلمه ای است که جمع ندارد و این عبارت نمی خواهد بگوید که چندین حق وجود دارد و حق اصلی، همراه امام زمان (عج) است بلکه می گوید که هرکسی که ادعای حق بودن داشته باشد ادعایش باطل است؛ زیرا که حق یکی است و آن هم همراه امام زمان (عج) است. اما مراد از «حق» چیست؟ در پاسخ عرض می کنیم که در آیات و روایات مراد از «حق» خداوند عزّوجل می باشد. آنجا که خداوند در قرآن می فرماید: «أنَّ اللهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبینُ» [66] و نیز در روایات که داریم: «عَنْ أبِی عَبْدِ اللهِ علیه السلام … أنَّ اللهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّهُ… » [67] از امام صادق علیه السلام که فرمودند: به راستی که خداوند حق است و اوست پروردگارش (با توجه به سیاق حدیث یعنی: پروردگار عقل آدمی).
نکته ی دیگری که در مورد این عبارت قابل توجه است این است که علت اینکه «حق» با اوست، آن است که خروج و ظهور ایشان از جانب پروردگار، حق است آنجا که در روایتی داریم:
«عَنْ أبِی بَصِیرٍ عَنْ أبِی عَبْدِ الله علیه السلام قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللهِ عَزَّوَجَلّ … «حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أنَّهُ الْحَقُّ» قَالَ خُرُوجُ الْقَائِمِ هُوَ الْحَقُُ مِنْ عِنْدِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ یَرَاهُ الْخَلْقُ لَا بُدَّ مِنْهُ» [68]
« ابو بصیر از امام صادق علیه السلام از این قول خداوند که فرمود «حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أنَّهُ الْحَقُّ»، سؤال کرد. پس ایشان فرمودند که خروج قائم (عج)، آن همان حق است در نزد خدای تعالی که خلق آن را خواهند دید و هیچ شکی هم در آن نخواهد بود.»
اما نکته ی دیگری که می توان از این عبارت استفاده کرد این است که خدایی که تنها، او حق است، حقانیت خود را به ولی خود اعطا نموده است و آن را ملازم ایشان گردانیده است تا با این عمل بیان دارد که امر و نهی و رضایت و غضب او، امر و نهی و رضایت و غضب خدای تعالی است و اطاعت و فرمانبرداری از او تکلیف است. چرا که خداوند در قرآن می فرماید:
«یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أطیعُوا اللهَ وَ أطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأمْرِ مِنْکُم.» [69]
حال به واژه «نور» می پردازیم. واژه «نور» در قرآن نیز به کار رفته است، من جمله در آیه نور: «اللهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» [70] که در مورد نورانیت خداوند بوده اما این که به چه معناست نظرات گوناگونی در این باره مطرح گردیده که گزیده ای از آنها به قرار زیر است:
مرحوم شیخ طوسی در ذیل این آیه می گوید:
نور بودن خداوند به دو معناست: یکی اینکه بگوییم خداوند هدایت کننده ی اهل آسمان ها و زمین است و دیگر این که بگوییم خداوند بوسیله ی ستارگان و خورشید و ماه روشنایی بخش آسمان ها و زمین می باشد. [71]
مرحوم علامه طباطبایی می گوید:
خداى سبحان نورى است که به وسیله ی او آسمان ها و زمین ظهور یافته‏ اند؛ چون نور را به آسمان ها و زمین اضافه کرده، و آن گاه آن را حمل کرده بر اسم جلاله «الله» و فرموده نور آسمان و زمین الله است و منظور عمده ‏اش این بوده که کسى توهم نکند نور خداوند، نور غیرمستقل و قائم به آسمان ها و زمین است و از اینجا استفاده مى ‏شود که خداى تعالى براى هیچ موجودى مجهول نیست، چون ظهور تمامى اشیاء براى خود و یا براى غیر، ناشى از اظهار خدا است، اگر خدا چیزى را اظهار نمى‏ کرد و هستى نمى‏ بخشید ظهورى نمى‏ یافت. پس قبل از هر چیز، ظاهر بالذات، خدا است. [72]
مرحوم طبری در ذیل این آیه می گوید:
مراد از نور بودن خداوند یکی همان هادی بودن اهل آسمان ها و زمین است و دیگری تدبیر کننده ی امر در آسمان ها و زمین است. [73]
فخر رازی نیز می‌گوید:
مراد از نور بودن خداوند چهار حالت دارد: 1ـ این که خداوند هادی اهل آسمان ها و زمین است. 2ـ خداوند مدبر آسمان ها و زمین است با حکمت بالغه خود. 3ـ او نظم دهنده ی آسمان ها و زمین است. 4ـ خداوند روشنایی بخش آسمان ها و زمین است که خود سه وجه دارد: اول: او منور آسمان است با ملائکه و روشنایی بخش زمین است با انبیاء. دوم: منور آسمان است با خورشید و ماه و ستارگان. سوم: منور آسمان است با خورشید و ماه و ستارگان و روشنایی بخش زمین است با انبیاء و علماء. [74]
حال با توجه به معانی نور که برای خدای متعال در نظر گرفته شده است و از طرفی چون امام زمان (عج) از جانب پروردگار حق است، به حق آمده است و فرمان و اطاعت او فرمان و اطاعت خداوند است، لذا همه ی آن تعابیر و معانی بر امام زمان (عج) هم منطبق است، یعنی امام زمان (عج) هم به اذن الله هدایت کننده اهل آسمان ها و زمین است و هم روشنایی بخش آسمان ها و زمین است و هم به اذن خداوند مدبّر آسمان ها و زمین است و هم به اذن الله ناظم آسمان ها و زمین است.

عبارت هجدهم:

« أَلَا إِنَّهُ لَا غَالِبَ لَهُ وَ لَا مَنْصُورَ عَلَیْهِ »
« آگاه باشید که کسی بر او (امام زمان علیه السلام) غلبه نمی کند، و هیچ کس علیه او یاری نمی شود. »
یکی از آیاتی که درباره ی امام زمان (عج) وجود دارد این است که می فرماید:
«وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إنَّهُ کانَ مَنْصُوراً.» [75]
پس او منصور است. در روایات زیادی نیز داریم که او غالب است و کسی بر او نه مسلط می شود و نه ایشان مغلوب خواهد بود:
«عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ الْقَائِمُ مَنْصُورٌ بِالرُّعْبِ مُؤَیَّدٌ بِالنَّصْرِ» [76]
«حضرت قائم (عج) با ایجاد رعب و وحشت (در دل دشمنانش) یاری می شود و با نصر و یاری (از جانب پروردگار) قدرتمند گردیده است».
در روایات زیادی داریم قبل از آنکه حضرت با قدرت های بزرگ بجنگد، رعبی در دلشان می افتد، که حکومتشان را تحویل می دهند (مانند روایت فوق) که این مثل همان چیزی است که در جریان فتح فدک و مکه اتفاق افتاد. لذا پیغمبر اکرم (ص) در دو جمله (که تاکید همدیگر هستند) می فرمایند: «أَلَا إِنَّهُ لَا غَالِبَ لَهُ وَ لَا مَنْصُورَ عَلَیْهِ». «لا» در «لَا غَالِبَ لَهُ»، نفی جنس است. معنایش این است که هیچ غلبه کننده ای و ظفرمندی بر او غلبه نخواهد کرد.
البته قبل از این جمله، جملات دیگری هم با این مضمون بودند که عبارتند از: «أَلَا إِنَّهُ الْمُنْتَقِمُ مِنَ الظَّالِمِین‏» و «أَلَا إِنَّهُ مُدْرِکٌ بِکُلِّ ثَارٍ لِأَوْلِیَاءِ اللَه» که ما آنها را در قسمت های قبل توضیح دادیم.
معنای «وَ لَا مَنْصُورَ عَلَیْهِ» نیز این است که در زمان ظهور حضرت (عج) هیچ کس نمی تواند با هم متحد شود و علیه امام زمان (عج) بشورد زیرا که پیامبر (ص) فرمودند که: «هیچ کس عیله او نیز یاری نمی شود». لذا این جمله تأکید «لا غالب له» خواهد بود.

عبارات نوزدهم، بیستم و بیست و یکم:

« ألَا وَ إِنَّهُ وَلِیُّ اللهِ فِی أرْضِهِ وَ حَکَمُهُ فِی خَلْقِهِ وَ أمِینُهُ فِی سِرِّهِ وَ عَلَانِیَتِهِ »
«آگاه باشید که او (حضرت مهدی علیه السلام) در زمین ولی خداست و در میان مخلوقاتش حَکَم خداست و در آشکار و پنهان امانت‌دار خداوند است.»
«ولی» به معنای سرپرست و اولی به تصرف است. ما از جمله ی اول دو معنا برداشت می کنیم: یکی این که امام زمان (عج) متولی خداست در زمین، اما چون این امر مطلق بیان شده و مقید به بعد از ظهور نگشته، پس امام زمان (عج) در زمان غیبت هم، ولی و سرپرست از جانب خدا در زمین است.
در معنای دیگر، «ولی» از نظر علامه طباطبایی چنین است:
وقتى مى‏گوییم خداى تعالى ولىّ بنده ی مؤمنش مى‏باشد، معنایش این است که آن‌چنان وصل به بنده است و آن‌چنان متولى و مدبر امور بنده است که هیچ‌کس دیگرى این‌چنین ارتباطى را با آن بنده ندارد. اوست که بنده را به صراط مستقیم هدایت مى‏کند، امر و نهى مى‏کند، به آن‌چه سزاوار است وامى‏دارد، از آن‌چه نکوهیده است باز مى‏دارد و او را در زندگى دنیایى و آخرتی اش یارى مى‏کند، هم‌چنان که از این طرف نیز مى‏گوییم مؤمن واقعى ولىّ خداست؛ زیرا آن‌چنان وصل به خداست که متولى اطاعت او در همه ی اوامر و نواهى اوست و تمامى برکات معنوى از قبیل هدایت، توفیق، تأیید، تسدید و به دنبالش اکرام به بهشت و رضوان را از خداى تعالى مى‏ گیرد. [77]
این یعنی ولی خدا؛ یعنی کسی که با خداوند هیچ‌گونه فاصله‌ای ندارد. اما چه‌چیزی بین ما و خدا فاصله می‌اندازد؟ پاسخ «گناه» است. حجاب‌های ظلمانی گناه و غفلت، بین ما و خدا فاصله می‌اندازند. حال اگر ولی‌الله هیچ‌گونه فاصله ای بین خود و پروردگارش ندارد، پس همه ی نگاه و حرکت و قدرت و علم و دانشش از طرف خداست؛ یعنی در عبودیت به مرحله‌ای رسیده است که ولی‌الله گردیده است. لذا ولایتِ کسی که ولی خداست دو جنبه دارد: یکی این‌که خیلی به خدا نزدیک است، دیگر این‌که از طرف خدا سرپرست است. پس «اشهد ان علی ولی الله» دو معنا دارد: یکی این‌که به خداوند خیلی نزدیک است و هیچ‌گونه فاصله‌ای از نظر گناه و امثال این‌ها ندارد و دیگر این‌که از طرف خدا مبعوث است که اولی به تصرف باشد و در زمین حکومت کند.
«وَ حَکَمُهُ فِی خَلْقِهِ»، «حَکَم» یعنی کسی که حُکم می‌کند؛ اما در کجا حکم می‌کند؟ در پاسخ می‌گوییم: «فِی خَلْقِهِ». سؤال دیگر این‌که خلق بزرگ‌تر است یا ارض؟ در جواب می‌گوییم که خلق بزرگ‌تر است؛ چون ارض فقط زمین را شامل می‌شود، ولی خلق شامل همه مخلوقات است. امام زمان (عج) از طرف خداوند در زمین سرپرست است. اما حَکَمیت ایشان در تمام آفرینش است و این معنایش آن است که خداوند متعال او را برای فرشتگان، انسان‌ها، حیوانات، نباتات، جمادات و هر موجودی که دارای هستی و کمالات هستی است، حجت و حَکَم قرار داده است.
از «وَلِیُّ اللهِ فِی أَرْضِهِ» ولایت تکوینی استفاده نمی شود؛ اما از «وَ حَکَمُهُ فِی خَلْقِهِ» این نکته برداشت می‌شود؛ یعنی وجود امام عصر (عج) در آفرینش حَکَم است. با توجه به آیه ی «لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی‏ کِتابٍ مُبین» [78]. «یعنی هیچ تر و خشکی (در عالم) نیست مگر آن‌که در کتاب مبین (یعنی امام معصوم) آمده است.» [79] می توانیم بگوییم که تمام موجودات به اذن امام زمان (عج) حرکت می‌کنند و حَکَمیت امام زمان (عج) بر تمام موجودات از جمادات تا فرشتگان سایه افکنده است.
بعد هم می‌فرماید: «وَ أَمِینُهُ فِی سِرِّهِ وَ عَلَانِیَتِهِ»؛ «امانت‌دار خداوند است در آشکار و پنهان.» آشکار یعنی عالم ماده و پنهان یعنی عالم معنا و آن به این دلیل است که چون امام زمان (عج) ولی خداست و بین ولی‌الله و الله هیچ فاصله‌ای نیست، لذا امام خدایی می‌شود و رنگ و بوی خدایی می‌گیرد. خداوند هم او را در عالم ماده و معنا امین خود قرار داده و کلید خزائن آن دو عالم را در اختیار و اراده ی آن حضرت می‌گذارد. روایاتی هم وجود دارند که نشان می‌دهند وقتی امام زمان (عج) ظهور می‌کنند، خداوند تمام گنج‌های زمین را برای او آشکار می‌کند؛ مانند این روایت:
«عَنْ جَابِرٍ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ص یَقُولُ إنَّ ذَا الْقَرْنَیْنِ کَانَ عَبْداً صَالِحاً جَعَلَهُ اللهُ حُجَّةً عَلَى عِبَادِه‏ … وَ إنَّ اللهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى سَیُجْرِی سُنَّتَهُ فِی الْقَائِمِ مِنْ وُلْدِی وَ یُبَلِّغُهُ شَرْقَ الْأَرْضِ وَ غَرْبَهَا … وَ یُظْهِرُ اللهُ لَهُ کُنُوزَ الْأَرْضِ وَ مَعَادِنَهَا » [80]

حاصل کلام

ما با بررسی عباراتی چند درباره امام زمان (عج) در خطبه غدیر، با برخی از ویژگی‌های ذاتی آن حضرت آشنا شدیم. البته توجه به این نکته هم ضروری است که اصل برپایی جریان غدیر برای معرفی امیرالمؤمنین علیه السلام به عنوان امام و ولیّ بعد از پیامبر (ص) در جامعه اسلامی بوده است، اما این‌که در میان آن سخنان گهربار، به امام زمان (عج) نسبت به سایر ائمه علیهم السلام توجه خاصی شده، به این دلیل است که اولاً وقتی آغاز و انجام امری، با استحکام و پیش‌بینی همه جانبه ی آن امر صورت بگیرد، توجه و اهتمام مردم در گرویدن و پایبند بودن به آن دین بیشتر خواهد بود؛ زیرا در خطبه ی غدیر ابتدا به مسأله مهم امامت امام علی علیه السلام اشاره شده و سپس مسأله ی امامت امام مهدی (عج) با توجه خاصی مطرح شده است. ثانیاً توجه خاص به امام مهدی (عج) در این خطبه، به این دلیل است که وقتی پیامبر (ص) مردم را برحذر داشت که از صراط اهل بیت علیهم السلام عدول نکنند، فرمود که ایشان (امام زمان علیه السلام) دارای ویژگی اصلاح کنندگی است (و چنان‌چه انحرافی اتفاق بیافتد) دین خدا را اصلاح خواهد نمود و همه ظلم‌ها و بی‌عدالتی‌هایی که در حق اهل بیت علیهم السلام شده را جبران خواهد نمود. ثالثاً پیامبر (ص) می‌خواهد بگوید که این دین در سلسله ی امامت، انجامی خواهد داشت؛ زیرا در صورت نداشتن پایان و رها شدن به حال خود، هم بعثت پیامبر (ص) به‌عنوان خاتم الانبیاء عبث خواهد بود و هم در مرتبه‌ای بالاتر، کار خداوند بیهوده خواهد بود و خداوند هم کار بیهوده نمی‌کند.

پی نوشت ها:
[59]. کلینی، الکافی،1/ 265؛ عاملی، وسائل الشیعة،2/ 73.
[60]. نور/ 55.
[61]. مجلسی، بحارالانوار،52/ 340.
[62]. انبیاء/ 105.
[63]. نور/ 55.
[64]. غافر/11.
[65]. طبرسی، الاحتجاج،1/ 48.
[66]. نور/ 25.
[67]. کلینی، الکافی،1/ 28.
[68]. همان، 8 / 381؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار،51/ 62؛ نعمانی، کتاب الغیبة،269؛ مجلسی، بحار الانوار، 52/ 241؛ از دو منبع آخر با اندکی اختلاف.
[69]. نساء/ 59.
[70]. نور/ 35.
[71]. شیخ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن،7/ 436.
[72]. طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن،15/ 121.
[73]. طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن،18/ 105.
[74]. فخر رازی، مفاتیح الغیب،23/ 379.
[75]. اسرا/ 33.
[76]. طبرسی، اعلام الوری،463؛ اربلی، کشف الغمة،2/ 534؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة،1/ 330.
[77]. طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن،10/ 88.
[78]1. انعام/ 59.
[79]. استرآبادی، تاویل الأیات الظاهرة، 478؛ مجلسی، بحار الانوار، 26/ 116. مفضل بن عمر قال دخلت على الصادق علیه السلام ذات یوم. فقال لی یا مفضل هل عرفت محمدا و علیا و فاطمة و الحسن و الحسین علیهم السلام کنه معرفتهم قلت یا سیدی و ما کنه معرفتهم؟ قال یا مفضل تعلم أنهم فی طرف عن الخلائق بجنب الروضة الخضرة فمن عرفهم کنه معرفتهم کان مؤمنا فی السنام الأعلى. قال قلت عرفنی ذلک یا سیدی قال یا مفضل! تعلم أنهم علموا ما خلق الله عز و جل و ذرأه و برأه و أنهم کلمة التقوى و خزناء السماوات و الأرضین و الجبال و الرمال و البحار و عرفوا کم فی السماء نجم و ملک و وزن الجبال و کیل ماء البحار و أنهارها و عیونها و ما تسقط من ورقة إلا علموها و لا حبة فی ظلمات الأرض و لا رطب و لا یابس إلا فی کتاب مبین و هو فی علمهم و قد علموا ذلک فقلت یا سیدی قد علمت ذلک و أقررت به و آمنت قال نعم یا مفضل نعم یا مکرم نعم یا محبور نعم یا طیب طبت و طابت لک الجنة و لکل مؤمن بها».
[80]. مجلسی، بحارالانوار،52/ 322.

موضوعات: مناسبت ها
[چهارشنبه 1395-06-31] [ 04:20:00 ق.ظ ]